خلاصة:
اگر بتوان جریان های اسلامی شکل گرفته در دوران معاصر را از منظر رابطه دین و مدرنیته در سه جریان نواندیشی دینی، نوگرایی دینی و رادیکالیسم دینی، صورت بندی کرد؛ نواندیشی دینی جریانی فکری است که در فرایند رویارویی با مدرنیته و تلاش برای سازگار ساختن سنت فکری-دینی به آن، به گذار از سنت مذکور با نوعی شالوده شکنی فهم سنتی از دین می پردازد. نواندیشان دینی با اذعان به ناسازگاری درک گذشته از دین با مدرنیته، خصایص و الزامات آن، و با تاثیرپذیری از مبانی معرفتی و روشی مدرنیته، فهم جدیدی از دین ارایه کرده که حاصل آن گذار از سنت فکری دینی در جوامع اسلامی است. این گذار بر بنیان های نظری خاصی مبتنی است که به توضیح و تبیین آن پرداخته می شود. بیان این اصول از حیث زمینه سازی برای نقد بعدی آن ها ضروری است.
ملخص الجهاز:
"درمجموع،با این ویژگیها نواندیش دینی گذار خویش را از سنت اعلام داشته است و بنا به این امر نواندیشان رویکرد سابق نسبت به سنت را مورد سؤال قرار میدهند و برای حفظ ایمان در عصر تجدد تلاش میکنند و براین نکته اذعان دارند که گسترش فرایند مدرنتیه تلقی سنتی از دین را برنمیتابد و انسان امروز نیز از آن باری برنمیگیرد و بههمین علت در پی پاسخ و قرائتی بدیع از سنت برای انسان مدرن برمیآید و بدینصورت،ضروری بازنگری و تجدیدنظر در تمامی سطوح فهم سنتی با اعلام ورود به دنیای جدید،توجیه میشود.
تاریخمندی وحی و قائلبودن به ارتباط تعاملی و تأثیرپذیری و تأثیرگذاری بین وحی و اقعیت،نواندیش را وامیدارد تا آنرا در حرکت تاریخیاش سوق دهد و وحی را از زندان مقطعی تاریخی برهاند و سیالیت را به قرآن بازگرداند؛چراکه متون دینی نیز بهعنوان متون زبانی لحاظ شده است که خود به چارچوب فرهنگی خاصی تعلق دارد و«خاستگاه الهی متون به آن معنا نیست که حتما تحقیق و تحلیلشان محتاج روشهای خاصی آنهم متناسب با ماهیت الهی آنها باشد»(ابوزید،1381،ص 278)و بنا به این ارتباط زبان و محیط فرهنگی آن متون مرجع تفسیر آنها واقع میشود،در اینجا نواندیش نتیجۀ فهم تحت لفظی از متن را،موجب ترسیم جهان اسطورهای از عالم ورای جهان مادی میداند که البته این امر را باتوجه به تصورات فرهنگی مردمان آن زمانه امری طبیعی میداند،اما امروزه ثابتماندن برهمان معنای عصر نخست را به مثابه نادیدهانگاشتن واقعیت و فرهنگ امروز محسوب میکند؛چیزی که فرهنگ معاصر از آن گذشته و واقعیت آن را نفی کرده است و بیتوجهی به آن را بهواقع نفی تحول و ثابتماندن صورت واقعیتی میداند که تاریخ آن به سر آمده است."