ملخص الجهاز:
"اگر فیزیک علمی پارادایمی تلقی میشد و اگر علم، روش پارادیمی برای حاصل کردن شناخت موثق از جهان بود،در این صورت پروژهی فلسفه علم توصیف ساختار علم میشد.
علاوه بر این،باید به روشنی ذکر میشد که واقعا تمام جنبشهای عمدهای که قرار بود بعدا بیایند و شخصیت فلسفه علم را تغییر دهند،نخستین بار توسط خود پوزیتیویستها ابداع شدهاند.
پارادایمهای جدید و تحول علمی:از اواخر دههی 1950 تا اواسط دههی 1970 هنگامی که پوزیتیویستهای منطقی و بعدها تجربهگرایان منطقی سعی در تصریح و توضیح ساختار علم داشتند،گروه دیگری از محققان شروع به دگرگون کردن فعالیتی کهنه و تبدیل آن به رشتهی دانشگاهی تاریخ علم نمودند.
این حوزهها نه تنها علوم جدیدی را برای مطالعه و مقایسه با فیزیک در اختیار نهادند، بلکه مدلها و روشهای جدیدی به دست دادند که بعدها برای مطالعهی خود علم مورد اقتباس قرار گرفت.
یک استلزام روششناختی برای فلاسفهی علم این بود که فرد برای مطالعهی علم میبایست خود را به پارادایمی که از نظر تاریخی غالب است،محدود نماید و نیز نمیتواند به دنبال مدلهای عمومیتر فراپارادایمیباشد که همهی علم را فرا گیرد.
درست است که اکثر پوزیتیویستهای متقدم در حیطهی علم و به خصوص فیزیک پرورش یافتند،اما این پرورش علمی،وادارشان ساخته بود تا سعی کنند پس از تصویر مدل فلسفی-منطقیشان از علم، فلسفه را علمی کنند.
حل مسأله به روش شناختی،حتی برای مدل کردن ماهیت خود علم مورد استفاده قرار گرفته است.
بنابراین میبایست بهعنوان مثال،آزمایشگاههایی که دانشمندان در آنها کار میکنند را مورد مطالعه قرار داد و توضیح داد که چگونه کارکرد ادعاهای معرفتی خود-اعتبار از این آزمایشگاهها بیرون میآمده است."