ملخص الجهاز:
"در قسمت دوم،گرچه شخصیت اصلی و محوری اثر همچنان هری است،اما نویسنده به خصوصیات و دغدغههای شخصیتهای دیگر چون روت،اکلس و جنیس نیز توجه میکند.
جامعهء امریکا بدهد و در کنار همسر الکلی و شلختهاش باقی بماند،او که در حسرت بردها و باختهایش،از تکرار و ملال به تنگ آمده است،به دنبال ایدهآلها،راهی جاده میشود تا از زندگی نوع دوم با جنسیت فرار کند.
(ص 175) اما به راسیت هری،شخصیت اصلی رمان،کیست؟آیا باید پذیرفت هری خرگوش به زعم اکلس«فردی بینهایت خودخواه و ترسوست که فرقی میان درست و نادرست در نظر نمیگیرد و به جز از غرایز از هیچی پیروی نمیکند»(ص 176)و یا به قول روت او «عاشق پیشهء افسردهای است که آویزان آدم میشود و بعد که به مرادش رسید به همه چیز پشت میکند.
شاید هری به گفتهء مادرش،پسر خوبی است که در انجام هرکاری پشتکار دارد و تنها جنگ جهانی دوم باعث خراب شدن روحیهء او شده(ص 215).
کشیشی چون اکلس که در سراسر داستان مدام سعی دارد هری را به کانون خانواده بازگرداند و او را از طلاق نهی میکند،و کشیشی که تنها میخواهد مسئله را به نوعی فیصله دهد.
هری که نمیتواند براساس سنتهای خانوادگی در کنار جنیس باقی بماند و وظیفهء شوهری و پدری را ایفا کند،در تقابل با پدرانی قرار میگیرد که تن به سازش و پذیرش گفتمان غالب و آنچه سنتها برای آنان بهعنوان «پدر خوب»مطرح کرده،دادهاند.
نویسنده اسم این شهر را در کنار اسامی دیگری چون پارادایز (بهشت)،مانت تایر(نشانهء خوش شانسی و اقبال)،اینترکورس (آمیزش اجتماعی و جنسی)قرار میدهد."