ملخص الجهاز:
"در این گفتگو سعی براین است که با توجه به نگاه استاد آشتیانی به فلسفه اسلامی حضور این فلسفه را در جهان معاصر به بحث بگذاریم.
مقصود من این است که آیا فلسفه اسلامی از آغاز یک حرکت پیوستهای همچون فقه و اصول و رجال داشته یا اینکه در هر مقطع و دورهای با حضور فیلسوفی رونقی به گفتمان فلسفه وارد میآمده و شاگردانی نیز آثار استادان خود را شرح و تفسیر میکردند؟آیا میتوانیم آشتیانی را در زمره این افراد بدانیم یا اینکه آشتیانی از جمله افرادی بود که در حوزه استمرار فلسفه اسلامی قرار داشتند؟ من به عنوان مقدمه عرض کنم که فلسفه در جهان اسلام و خاصه در ایران دارای یک حیات مستمر بوده و از آغاز اسلام این استمرار شروع شده است و مسلمانان نیز وارث حکمت بودند و ایشان از متن قرآن،وحی الهی و متون فلسفی یونانی به نظام فلسفی وحیانی دست یافتند.
اما در میان آثار آشتیانی چنین چیزی دیده نمیشود چرا ایشان تا این اندازه به اصالت فلسفه اسلامی اهمیت میدادند اما توجهی به مسائل معاصر نداشتند؟ به نظر من اصل،فهم دقیق حکمت و نگاه داشتن سنت است.
مرحوم هانری کربن بسیار سعی داشت که ایشان را به فرانسه ببرد و اگر ایشان رفته بود مسلما به آن کارها نیز می پرداخت اما ایشان به حفظ اصالت فلسفه اسلامی بیشتر توجه داشتند.
فیلسوف اسلامی فارغ از این نکته که متخصص در فلسفه اسلامی است باید در موضوعات جدیدی مانند جامعهشناسی و سیاست دارای دانش کافی باشد تا بتواند مسائل جدید معاصر را هم به صورت میانرشتهای پاسخ گوید."