ملخص الجهاز:
"در آن صورت چه باید کرد؟ به نظر بنده در آن روزگار مناسبترین راهحل این خواهد بود که مازاد این افراد خیرخواه را صادر کنیم،اگر چنین کنیم با یک تیر دو هدف را زدهایم:اول اینکه یک مختصر درآمد ارزی برای کشور به دست آوردهایم و دوم اینکه مردم ممالک دیگر را هم از فیض وجود این افراد خیر بهرهمند کردهایم.
بر محققان در رشته ادبیات عامیانه است که معلوم کنند چرا به این گروه نسبت«مترونشین»داده شده است؟بنده همین را میدانم که چه آن گروه که خود را صادر کردهاند،و چه این گروه که مترونشین شدهاند،عموما افراد خیرخواهی بودهاند که برای صنعتی کردن کشور،یا برای توسعه صادرات غیر نفتی کمر همت بسته و مبالغ ناچیزی ارز و اعتبار از بانکها دریافت کرده بودند.
وضع ناراحتکننده این افراد و تراکم پرونده تخلفات ارزی در دادگاهها،مدتها ذهن مرا به خود مشغول کرده بود و خیلی مایل بودم بدانم چرا این افراد خیرخواه موفق به اجرای نیات خیرخواهانهشان نشدهاند تا اینکه در یکی از مقالات همکارمان آقای محسن قانع بصیری جملهای خواندم که فکری را به مغزم انداخت: ایشان نوشته بود دولت 3/5 میلیون نفر کارمند دارد که بازده کار هرکدامشان 2 ساعت در هفته است.
عدهای از این 3/5 میلیون کارمند که در وزارتخانههای صنایع سنگین و سبک و بازرگانی،بانک مرکزی،بانکهای مادر و شعبات آنها کار میکنند میتوانند با مرور پروندههای تشکیل شده برای صدور موافقت اصولی،پروندههای صادرات غیر نفتی،پروندههای وامهای ریالی یا ارزی و غیره و غیره(البته پروندههای سنوات قبل)سرنخی به دست آورند که چه شده است این افراد خیرخواه نتوانستهاند نیات خیرخواهانهشان را اجرا کنند؟!"