ملخص الجهاز:
"اگر آنچه تاکنون گفتهایم درست باشد،در این صورت راه شناختن از خودبیگانگی پیر این نیست که مفهوم مورد نظر را به اصطلاحی در مورد بیگانه شدن او از خود احاله کنیم و سپس درصدد تأمل در طبیعت این خود برآییم،بلکه باید ارجاعاتی را که به خود شده است به سخنی در باب از خودبیگانگی و نظایر آن تغییر شکل دهیم و سپس تحقیق نماییم که این سخن حاوی چه مطلبی است.
از آنجا که در تجربهای که از دیگران دارم،محدود به ادراک خود از بدنهای آنها هستم، در این صورت جواز من در این استنتاج که در مورد آنها نیز فراتر از پدیدارهای طبیعی،شرایطی ذهنی وجود دارد چیست؟آیا ممکن نیست هر شخصی صرفا مانند روباتی باشد که بیش از یک کامپیوتر بهرهای از شعور نبرده باشد؟ شاید به عبارت مؤدبانه،این کار مخاطرهای باشد که تنها از یک مورد خاص،یعنی خودمان،استنتاج کنیم که ملازمت میان جسم و ذهن در میلیاردها مورد دیگر نیز تحقق دارد.
آیا اعتقاد به «اصالت من»،اگرچه خود عقیدهای ناموجه است،از این فرض اثباتناپذیر و مخاطرهآمیز که اذهان دیگری غیر از ذهن من وجود دارد،عاقلانهتر نیست؟ اولین پاسخ اگزیستانسیالیست در این مورد،چنانکه هماکنون بیان شد،آن است که این مسئله حتی از مقاصد شکاکانهء ناظر به«اصالت خود»نیز بغرنجتر است.
تمثیل سارتر ممکن است گمراهکننده باشد،اگر بر این معنا دلالت کند که این تنها من هستم که در شرایط اضطرابآور و شرمآور به خودم و به دیگران آگاهی پیدا میکنم(هرچند این مطلب میتواند در مورد روانشناسی کودک حقیقتی باشد که کودک ابتدا از طریق نگاههای ناخشنودانهء والدینش آگاهی کاملی به وجود مستقل خود پیدا میکند)."