ملخص الجهاز:
"این رگ وقتی گرفته میشود که رگهای دیگر بیمار خراب شده است.
نگاه دزدانه درخت انار همسایه به پسرکی بازیگوش شبیه بود که از حصاری بلند بالا رفته و هراسی کودکانه در دل داشت.
مادر به آرامی کودکی که تازه شیر خورده،خوابیده بود.
مادر آرام نمیشد و برق چشمانش به او شکوهی خاص بخشیده بود.
اما حالا مادر صدایش میلرزید و چشمانش به سختی یاریاش میکرد.
احساس میکرد معنای همه چیز تغییر کرده و دلش میخواست بیشتر به آسمان نگاه کند.
مادر خواست جوابش را بدهد که پسرک باز حرفش را قطع کرد و گفت:«فهمیدم مثل همیشه»و به آرامی به سمت تختاش خزید.
هوا آرام شده بود و خبری از باد نبود.
اما پسرک مانند لاکپشتی بود که به پشت افتاده در افکارش دست و پا میزد و یأس به سراسر بدنش رخنه کرده بود.
پلکهایش سنگین شده بود و نمیتوانست چشمانش را کاملا باز نگه دارد."