ملخص الجهاز:
"در خواب بودم وقتی درختان بلوط به حرکت در آمدند لوئیس اردریچ ترجمه سیما سلطانی (به تصویر صفحه مراجعه شود) از درون خانه به تماشا مینشتیم رود را،که ناخواسته و درمانده،بزرگ و بزرگتر میشد و در هیبتی ناآشنا،ترسناک جلوه میکرد آب،پر آشوب،همه چیز را در خود میکشید، برگرد درختان میپیچید و میپیچید، چندان که گویی راه زندگی بر آنان میبست.
از آشیانهی مرغان ماهیخوار،در آن بالا،تا ریشهی درختان یکسره شسته شده بود، تودهای از پوست خیس خورده در کرانهی رود جمع آمده بود: یک جنگل به تمامی به زیر دندانها ریشریش شده بود.
درختان اینک تکتک سر از آب بیرون میکردند و رود،پایینتر از زمینهی سرخپوستان به شریان کشتزارها،سرازیر میشد.
در میانشان گام بر میداشتیم، در زیر آفتاب داغ شاخهشاخه مینمودند و سپید در بالای سرما مرغان ماهیخوار سرگردان تنها،با صدایی گرفته،درهم شکسته منقارهایشان را در جایگاه«مقدسان»فرو میبردند.
پدربزرگ گفت«اینان ارواح درختانند که بیقرار بالای سرما در پروازند» هنوز ما گاهگاه در خواب،به رقص مرغان ماهیخوار باز میگردیم."