ملخص الجهاز:
"پاک مانده دامن پرهیز و پروا در غنایش پشت سر افکنده دنیا را زده پایی به عقبا نه امیدی بر بقایش،نه هراسی از فنایش پیرمرد از کژدم غربت جگرآزرده،دلخون آشنایی کو نهد مرهم به درد بیداویش احمدآباد است این جا یا که یمگان است؟گویا فرق چندانی ندارد این و آن حال و هوایش حبس میخواهد نفس را بس که دلتنگ است و بیزار از چنین ایام نامسعود،در زندان نایش * پیر مرد اما هنوز آن گوشه در کنج غریبی زیرچشمی،همچنان که تکیه داده بر عصایش، خیره بر ما میشود گاهی و گاهی با نگاهی راز میگوید به ما فرزندهای بینوایش رازی از دیروز تاریخی،که تو امروز آنی لکهی ننگی نباشی،هان پسر!فردا برایش * همچنان تنهای تنها،پیر مرد استاده اما جادهای در پیش رویش،کولهباری در قفایش مرداد 9831 (به تصویر صفحه مراجعه شود) زنده با عشق برای برادرم قیصر امینپور به مناسبت سالگرد در گذشتش (به تصویر صفحه مراجعه شود) فاطمه راکعی قیصر به نام عزیزت اول قسم خورده باشم حاشا!اگر مرگ را من بر تو گمان برده باشم آه،ای مسیحای مصلوب!هرگز مبخشای برمن یک بار اگر بیتیمن،نام ترا برده باشم یک بار اگر بیتفال،بر آیههای کتابت چشم طلب سوده باشم،دست عطش برده باشم ای مرگ را زندگانی کرده چنین شاعرانه ترسم بدین زنده جانی،رشک ترا برده باشم!"