ملخص الجهاز:
"مخصوصا فکر توحید و بسیاری از افکار ماوراء الطبیعی و اخلاقی-که از زمان سقراط ببعد در یونان مورد توجه عموم قرار گرفت-سالیانی پیش از این تاریخ یعنی در همان موقعیکه یونانیان هریک از قوای طبیعت را بخدائی شناخته و بشکل خود مسجم میکردند،در میان ملل شرق، مخصوصا ایرانیان و بنی اسرائیل،رونق کامل داشت،و فلسفه اجتماعی و تشکیلات کشوری و تربیتی ایران نیز درینموقع بمراتب بهتر از یونان بود و مخصوصا پس از جنگهای یونان و ایران،یونانیان استفادههای فراوان از فلسفه کشوری و تربیتی ایران کردند.
در مصر و هند و چین و سایر ممالک شرقی نیز خیلی پیش از آنکه افکار یونانی با مسائل ما بعد الطبیعه و اخلاق آشنا شود،مذاهب و قوانین اجتماعی و اخلاقی بسیاری وجود داشت که جز نتیجه تفکرات افراد برجسته این اقوام درباره اینگونه مسائل باریک نمیتواند بود خلاصه از آنچه گفتیم میتوان دریافت که یونان مهد اولی تمدن و فلسفه نبوده بلکه بهترین پرورشگاه اولی فلسفه است.
زیرا فلاسفه مجبور شده بودند یا فلسفه را با مذهب وفق دهند و یا مطالبرا در لفافه الفاظ بپیچند تا مفهوم همه کس نباشد(چنانکه میدانیم اساس مسلک تصوف ایرانی نیز همین است یعنی متصوفه خواستهاند روح فلسفی ایران قدیمرا در مقابل فشارهای خارجی محفوظ دارند) فلسفه در این حال ضعف باقی بود تا قرن ششم میلادی.
ولی باید دانست که این جنبه عرفانی فلسفه افلاطونی جدید را در شخص فارابی یک علت دیگر نیز تقویت کرد و آن عبارت بود از روح تصوف مثبت مخصوص ایرانیها که از همان اوان در خود ایران ریشه دوانیده است."