ملخص الجهاز:
"تنهای دگر منم،که م از چشم توفان سرشک میگشاید هنگام که گریه میدهد ساز این دود سرشت ابر بر پشت هنگامکه نیلچشم دریا از خشم به روی میزند مشت «نیما یوشیج» نیما خان،مدتی است که شعر نمیگوئید؟ -برای اینکه زبانی را که میخواستم استعمال کنم کردم لغات و فرهنگ شعری را که داشتم بکار بردم،خیالم را راحت کردم و اکنون از نساختن شعر دغدغهای ندارم.
یک کلمه را با همه سمتهائی که در فرهنگ لغات دارد بکار میبیند و به همانگونه نیز برای یک واژه محلی-که خود با آن زمانی حرف زده است و در کتاب لغت نیست-ارزش قائل است و در کلام شعر او بهمانگونه که تلفظ میشود،نقشی مساوی با سایر کلمات بازی میکند.
» پس در جستجوی لباس و شکل نوی شعر و اساسیترین مظهر آن، زبان شد،زبانی که در آن همه واژههائی که در زندگانی واقعی متولد شده زیست میکنند بتوانند عرض وجود بکنند و یکی از دریچههائی که به این مقصود گشوده میشود این بود که فرم جدید شعرش شکل عینی و تصور ذهنی واژهها را،گذشته از سایر ارزشهاشان،بدون تبعید و فقط با ساختمان هجائیشان بشناسد."