ملخص الجهاز:
"(ترجمه دیگری از این داستان یکسال بعد در مجله جهان نو ظاهر شد)تا آنجا که من اطلاع دارم دو داستان دیگر از این نویسنده در مجموعه کتاب هنر شیراز و مجله فردوسی بچاپ رسیده است.
مطمئنا در طول آن شب دراز بیحاصل،در فاصله صرف ماته(1)کسی باید آن را از کس دیگر شنیده باشد و آن را تحویل سانتیاگو دابروه داده باشد،کسی که داستان را برای من تعریف کرد.
بعد برای کار یا بدلیل دیگری سفری به آرسمغس نمود؛از این سفر با خود دختری را آورد که از کنار جاده بلند کرده بود.
در و همسایه،که احتمال پیش از خود او متوجه این امر شده بودند،با شعفی کینهجویانه چشم براه رقابت پنهانی بین دو برادر بودند.
یک روز یکشنبه(یکشنبهها رسم بر این بود که زود به بستر روند)ادواردو که از بار محله میآمد،کریستین را دید که گاوها را به ارابه بسته است."