ملخص الجهاز:
"رو پشتبام زیر آدم بود-مش رزاق- درویش رزاق هم آماده بودند-جمعیت پشت سرشان راه افتادند ساکت-کسی چیزی نمیگفت- مثل اینکه از سر مجلس سوگواری عزیزی برمیگشتند-اول صابری و پشت سرش رزاق و پسرهایش تو حمام رفتند-جمعیت بیرون نشستند منتظر-آفتاب اسفندماه رو پوست اثر میگذاشت- بوی درختان سنجد بانسان حالت سکر و مستی میداد-بیست دقیقه طول نکشید که بیرون آمدند-مردم خیره شده بودند به صابری- کفنی پوشیده بود!!خشک؛مثل مرده راه میرفت-قرآن دست کدخدا بود و جلو راه میرفت-بچهها هو میزدند-جمیعت مثل قطار آهسته آهسته بحرکت درآمد-گرد و خاک شده بود-...
» (با باران ببار-صفحه 86 و 96) این تجربه و پیرایش و بهبود در بکار گرفتن کلمات و جملات،میتواند نویددهندهی تعالی و تکالی باشد که در کارهای آینده فقیری شاهد ظهورش خواهیم بود.
-آنروز تا عصر بچهها برای خودشان ول میگشتند!کی حوصلهای درس دادن داشت!» (پایان«کوچ»-صفحه 451) دیگر:در برخی جملات و عبارات شاید نوعی سادگی در معنی و تشبیه و یا تازگی در آهنگ کلام وجود داشته باشد-و محتملا فقیری در آنها، در جستجوی بدعتی بوده است-ولی آنچه بیشتر بنظر میرسد،عدم تجانسی است که این جملات با محتوی و شکل کلی داستان دارند: «آفتاب از پیچ کوچههای ده خود را فرار میداد...
قرار شد پول سید را سر خرمن بدهند-نه اعتراضی بکار حمام و نه صحبتی-همه دعایش میکردند چون تا خرمن وقت زیاد بود!» (صفحه 19) پنجم:فقیری تجربیات عینی فراوان و مشاهدات دقیق و عمیق از زندگی در ده و زندگانی روستائی دارد.
» (صفحه 47) و دیگر:در پایان آنچه گفتنی است،اینست که در این 71 داستان که مجموعه(یا برگزیده) کارهای 4 سال قبل فقیری است،ضعف او به اندازهای توانائیش آشکار است و قابل بحث."