ملخص الجهاز:
"بهزاد اینقسمت را از آنجهت بمأمون تذکر داد تا بوسیله وی میمونه را از چنگ دشمنان نجات بخشد و او را نزد خود آورد زیرا سلمان راجع بداستان و پیشآمد میمونه و گرفتاری او در قصر خلافت چیزی به بهزاد ننموده بود مأمون پرسیدهام حبیبه در چه حال بود؟بهزاد گفت در کمال صحت و تندرستی منتظر بازگشت و مراجعت و ملاقات و دیدار پدر بزرگوارش بود،مأمون در ذکر اسم دختر خویش متبسم و مسرور شده زیرا وی را بینهایت دوست می داشت و از هوش و ذکاوت وی متعجب بود و دانست که در این انقلاب باقی ماندن خانواده و منسوبین او در بغداد خالی از خطر نخواهد بود ازاینرو مصمم شد آنان را بخراسان بخواند پس بفضل نگریسته گفت ببین امروز اگر طالع موافق و ساعت نیکوست کس بفرستم و خانواده خود را از بغداد طلب کنم، فضل اسطرلابی از طلا که همواره همراه داشت از جیب خود بدر آورده و نزدیک یکی از پنجرههای قصر واداشت و در او نگریست و برگشت و گفت امروز برای اعزام شخصی نیکوست ولی فردا نیکوتر است، مامون چاکر مخصوص خود را که نوفل نام داشت فرمان کرد تا بامداد ببغداد رفته و خانواده ویرا بخراسان باز آورد آنگاه بفضل گفت جواب پیغام آوران برادرم را چه باید گفت؟ فضل گفت در اول رأی با امیر المومنین است و اگر رأی مرا طلبد گویم که فرستادگان را براند و بفرمان امین گوش فراندهد زیرا خلیفه جهان اینک در میان خویشان و برادران مادر خویش جای دارد و این جایگاه بمراتب محکمتر از دیگر نقاط است و خلیفه بداند که امروز چنین یاوران از جان گذشته و چنین حصن منیعی برای برادرش هم در بغداد میسر نیست چه او را یکتن یاور صمیمی نیست و جمله برای مطامع شخصی و رغبت بجاه و مال دور او را گرفتهاند و اگر اندک تغییری در کار مشاهده کنند بیشک او را رها نمایند و بهتر از همه آنستکه نامه نرم گفتار بوی بنگاری و خود را نسبت باو مخالف جلوه ندهی و در جلب اطمینان و الطاف وی بکوشی چه این معنی بسیاست مناسبتر و بمصلحت نزدیکتر است."