خلاصة:
این مقاله بر آن است که جلوههای گوناگون معرفتشناختی و هستیشناختی عنصر نور را در مثنوی بررسی و آن را با آثار عرفانی مهم فارسی مقایسه کند.نتیجهء کار نشان میدهد که مولوی بیشتر به جنبههای معرفتشناختی عنصر نور با تکیه بر قرآن و شریعت پرداخته است و تلقی او از عنصر نور و توابع آن،هم با تلقی اصطلاحی صوفیانی مثل علی بن عثمان هجویری و ابو القاسم قشیری و هم با تلقی هستیشناختی و معرفتشناختی ویژهء امثال عین القضات. همدانی و احمد غزالی و نیز نظام اندیشهای ساختارمند و منسجم تأویلی ابن عربی و پیروانش تفاوت دارد.مولوی هرچند به ویژگیها و ارزشهای معرفتشناختی عنصر نور از جنبههای مختلف اشاره دارد،اما از دید هستیشناختی از چهارچوب قرآن و حدیث پا را فراتر نمینهد.
The present article intends to examine the various epistemological and ontological aspects of the element "Light" in Mathnavi and compare them with the function of "Light" in the other important mystic works of Persian literature. According to the findings of the article، Mathnavi is mostly concerned with these epistemological aspects of "Light" which deal with The Law and The Quran، and its interpretation of "Light" and the related concepts differ from both ontological and epistemological interpretation of the mystics such as Ali-ebn Othmān Hojviri Hamedāni and Ahmad Ghazzāli، and the systematic and coherent understanding of Ibn-Arabi and his followers. Molavi، although exploring the multiple features and values of "Light"، never goes beyond the epistemology of Holy Quran and Tradition.
ملخص الجهاز:
"او در دفتر اول انوار درون انسان را پرتو نور حق میداند و نور چشم را لطیفهای معنوی حاصل از نور دل حاصل شده و نور دل را هم پرتو نور حق میداند: نور نور چشم خود نور دل است نور چشم از نور دلها حاصل است باز نور نور دل نور خداست کو ز نور عقل و حس پاک و جداست (همان:25) او در دفتر چهارم بینایی چشم را-که پیهی بیش نیست-نتیجهء نور روح میداند که حتی در خواب باعث بینایی انسان میشود: دم درم سنگ است پیه چشمتان نور روحش تا عنان آسمان نور،بی این چشم میبیند به خواب چشم بی این نور چه بود جز خراب؟ (همان:785) 6-1-2 موقوف بودن نور به قابلیت یا تأیید خداوندی همان گونه که در حدیث قدسی نیز آمده است که خدا در دل بندهء مؤمن-نه هر انسانی-میگنجد،مولوی نیز عقیده دارد که چشم و دل انسان میتواند نور حق را کسب کند اما برای این امر استعداد و پاکی خاصی لازم و موقوف«ریاضت»است: زین خورشها اندک اندک باز بر کان غذای خر بود نه آن حر تا غذای اصل را قابل شوی لقمههای نور را آکل شوی (همان:095) مولوی در آغاز دفتر پنجم در ضمن ستایش حسام الدین و تشبیه او به نور انجم و خورشید،اور را«نور حق»میخواند که باید نور دیدهء مردم مانده در ظلمات وهم و گمان باشد،اما هرکسی مستعد این نور نیست: نور حقی و به حق جذاب جان خلق در ظلمات وهماند و گمان شرط،تعظیم است تا این نور خوش گردد این بیدیدگان را سرمهکش نور یابد مستعد تیز گوش کو نباشد عاشق ظلمت چو موش سست چشمانی که شب جولان کنند کی طواف مشعلهء ایمان کنند؟ (همان:866) و در دفتر اول کسب این نور را موقوف تأیید خدا میداند: گفت تأیید خدا به ای مهان ورنه خرگوشی که باشد در جهان؟ قوتم بخشید و دل را نور داد نور دل مر دست و پا را زور داد (همان:26) در جای دیگر کسب این نور را موقوف بخت و اقبال آسمانی میداند: چون ورا نوری نبود اندر قران نور کی یابند از وی دیگران؟ (همان:89) 7-2-1 ارزشهای معرفتشناختی نور حق از لحاظ معرفتشناسی؛یعنی نظریهء مربوط به طبیعت معرفت و زمینههای آن(صدری افشار و دیگران،1831:738)."