ملخص الجهاز:
"پس تأمل کن تأمل کردنی، و این مضمونهای مشترک را در ساختهای زبانی و ساختارهای تخییلی فیاض بخوان که حافظانه نمینماید: * فریب رهبران شرع بیش از رهزنان آمد نمیدانم که از ره برده باشد رهنمایان را * به فضل گل زمیم توبه میدهد زاهد کجاست شیشه که بی اختیار خنده کند * ذوق درد از ساغر مییاد میباید گرفت دل پر از خونست و در ظاهر تبسم میکند * ما ندیدیم دل شاد و درین عالم تنگ خبری هست که وقتی به جهان شادی بود * درین معموره وحشت ندیدم گوشه امنی مگر امنیتی در زیر دیوار خطر باشد * ناموس حسن میرود از یک نگه به باد گر نشنوی ز من ز حیا میتوان شنید * هزار مطلب سر بسته در کشاکش بود نگاه گرم تو ما را به گفتگو نگذاشت * نه گلی در گلستان باقی نه برگی در چمن بلبلان شوری که سامان بهار از دست رفت * هزار مسئله شرح بیقراری را بدیهه سر زلفش جواب میآرد * در پی این رهبران رفتیم و گمرهتر شدیم از پی گم کرده راهان رهنما میخاستیم * مرا خدای بهتر دامنان باده رساند به اشک گرم صراحی و دیدهتر ساغر * گرچه چون خواب پریشان سر بسر آشفتهام میتوان کردن به زلف یار تعبیرم هنوز * شاگردی دلی کن و درس جنون بخوان و انگه هزار نکته به هر اوستا گیر * تا چند مشق غمزه کنی ای ستیزه کار گاهی سواد خوانی دل نیز یاد گیر آیا در همین نا حافظانههای فیاض بوی حافظانه نمیتوان بویید؟ ای لالا!17 من بنده که بوی حافظانه را در آنها میبینم و میشمم، نمیجویم، که این گونه بویها دیدنی است و شمیدنی، پس بشم، شمیدنی و ببین، دیدنی، و بخوان این دو بیت فیاض را در همین مایه، که به فرم و ساخت غزلهای او پیوندی دارد: زدل شوری که شعر طالب آمل بر انگیزد دگر فیاظ جز از حافظ شیراز ننشیند یعنی دل شوریی که غزل طالب آملی در دل فیاض بر میخیزاند فقط با غزل حافظ مینشیند و آرام میگیرد."