ملخص الجهاز:
"درختها را نمیبینم-درخت عشق(مراقبت)میطلبد، باران هم تنها به این دلیل برایم مهم است که بدانم لباسها خشک شدهاند یا نه.
این از روزم:غذا میپزم،لباس میشورم،آب میآورم،از گئورگی مراقبت میکنم(پنج ماه و نیم دارد،حیرتانگیز است)،با آلیا زبان فرانسه کار میکنم؛شرح ال کاترینا ایواناونا را از"جنایت و مکافات"بخوان؛ایت من هستم.
تو هیچگاه اولین نخواهی بود،تنها اولین-باریس!این رازی است بزرگ و نیرنگی بزرگ-تنها حدی است از اخرین،از همان"آخرین"،تنها تزیین شده،جلایافته و بیخطر.
به سوتلف(گارد جوان)بگو که گرنادای9او محبوبترین شعری است-کم مانده بود بگویم بهترین شعری است-که من طی این سالها خوانده بودم.
مارینا به باریس پاسترناک Bellevue ،1 ژانویه 7291 تو اولین کسی هستی که این تاریخ را برایش مینویسم.
همین الان که این کلمات را دربارهی لندن برایت نوشتم به آشپزخانه رفتم و دیدم همسایهام(در اینجا دو خانهوار زندگی میکنند)نامهای را( از کسی ناآشنا برای من)دریافت کرده است.
با مور که گردش میکنم(اولین روز سال است،شهر خالی است) حیرت میکنم:نوکهای قرمز درختها!-این چیست؟- شاخههای جوان(نامیرایی)."