ملخص الجهاز:
"شعر ایران تابلوی نقاشی شعرخوانی در متن سفید (به تصویر صفحه مراجعه شود)دو شعر از محمد علی شاکری یکتا در آفتابریز غروب تا بیفروزم،کبریتی کشیدند.
دشمن ما بودند یا شوق نقاش؟ اسطورهی رنگ یا رؤیا؟ در آفتابریز غروب صورتمان گل انداخت افروختیم و در هلهلهی فاتحان بر متن خونالود تابلوی نقاشی تا سپیدهی صبح قدم زدیم.
شعرخوانی در متن سفید میخواهم چند شعر بخوانم برای لبهای نازک تیغ.
شعری که او برایم سرود از کوچههای گیلاس و عطر آوازها میآمد سرد و سردرگم هرگاه سر برمیگرداند سایهی صد شمشاد در آفتابریز غروب نگاهش میکردند.
شعر دوم را آنکه سرود نه شاعر بود نه نگارهپردازی کودن که حبابها را رنگ میکرد اما دستهایش از بوی صلح به نمکدانی شکسته میمانست.
شغلش این بود تا بگردد برای گذر از پلهای قدیمی گامهایی تند بردارد: شاعر بیخاطره و عشق را باید اینگونه به دیوار نینی چشم کودکان آویخت."