در حصار قربانگاه - نقد مجموعه داستان کشتارگاه صنعتی مقدمة ومراجعة

"نویسنده در ادامهء همین آغازبندی،نوع‌ شغل و نفرت شخصیت داستانش را از آن ارائه می‌دهد که به دنبال آن،گره داستان نیز افکنده می‌شود و خواننده در حالت انتظار می‌ماند تا بقیه روایت را دنبال کند. » این چیرگی شغلی گاه چنان اوج می‌گیرد که مرد سلاخ،زن و بچه‌هایش را در حالت واقع و خیال، همچون قربانیانی می‌بیند که مانند گاو و گوسفند در قربانگاه سلاخی می‌شوند: «دو قلوها را با گلوی بریده... انسان در درون ماشین شغل و عقاید تحمیلی خویش،ناخواسته، تبدیل به هیولایی بی‌رحم و درنده‌خو می‌شود و از طرفی نیرویی نیز در درون به او نهیب می‌زند که‌ زندگی واقعی‌اش این نیست و بایستی از آن کنده شود. او در اصل،تابع ماشین قربانگاه است اما در عین حال،سراپا خون آلوده با چاقویی در دست در میان‌ همکارانش می‌ایستد و از اعمال تحمیلی و ناخواسته،زار می‌زند و با شانهء فروافتاده،در درون، خاموشانه می‌گرید..."