ملخص الجهاز:
"آنچه آمد،بهانهای بود برای فضاسازی،و ایجاد پسزمینهی تاریخی، و معرفی اشخاص،از جمله انیس خانم و پسربچه: توصیف فلکه صیقلان،مؤخر بر لشبازیهای دو سرباز روسی بوده، که من با چشمهای انیس خانم،بر آن فلاش زدم!-: پسر بچهای ترسیده،جیغزنان از کوچه،به حیاط خانه میآید،مادرش را صدا میزند: «مامان!مامان!» «انیس خانم»فاصلهی چاه تا درخت نارنج را،با نگاهش چراغان میکند: «چی شده،سعید؟» سعید به لکنت افتاده،با نفسی بریده میگوید: «خرس!خرس!» و به دامان مادر میآویزد.
میخواهی شجاعتر بشه،کاری کن با خرس همغذا بشه!» «دیگر چه،جواب پدرش را چه بدهم؟زهرهاش ترکید،چه؟» «هیچطور نمیشه،بچهی برادرم از این هم بزدلتر بود،دو لقخمه در یک کاسه با ترس خورد به زمین زمان بند نمیشه!»سعید،که به تنهی منحنی درخت سه وقتهی انجیر،با شاخ و برگ شروع تکیه داده،ترس خورده،با اشکی خشک شده در چشم،به آن دو نگاه میکند.
زن صاحبخانه به توی تالار میآید،متوجه کفاش جوان شده،به لوله ماتیک خود[پس از امتحان به روی لب]نخ بسته،از بالا آن را به پایین سر میدهد."