کبوتری زیر تخت الأدب والفن

"«انگشتان خود را به طرف پایین و زمین رها کنید تا انرژی منفی تخلیه شود!» زوری به پنجه‌ی دستش دمید و تعارف‌گونه گفت: «تمام انرژی‌مو می‌دم بفرما!» دستانش را کمی از بغل جدا کرد که یکدفعه مجله‌ی‌ علمی سر خورد و افتاد روی زمین. روزنامه را زیر بغل گذاشت و به طرف خانه رفت چند خانه بالاتر پشت در خانه‌اش ایستاد. » از همان‌جا رو به پسردایی کرد و گفت: «می‌بینی پسردایی چه بلایی سرم می‌یاری؟» درحالی‌که زور گرسنگی نمی‌توانست روی پایش‌ بایستد آن جمله‌ی مجله‌ی علمی را با خستگی از گلویش‌ بیرون داد. » دست‌هایش را باز کرد که زوری به پنجه‌هایش بدمد و رو به زمین بگیرد تا انرژی منفی‌اش را بیرون بریزد که مجله‌ و روزنامه ریخت روی زمین. به هر زحمتی که بود روزنامه‌ مجله را برداشت و زیر بغل گذاشت. گفتم:«چه‌طور ممکن است در این‌جا تقاضای ماشینی کرده‌ باشم؟»،گفت:«حق با شماست،حتما اشتباهی صورت گرفته»."