ملخص الجهاز:
"بوسهی درخت فاطمه دهقاننیری (به تصویر صفحه مراجعه شود) بالای تپه،کنار فرشته ایستاده بود و به بیابانی در حصار سیمهای خاردار نگاه میکردند.
پیچوخم رودخانهی بیآبی،از کنار درخت تا سیمهای خاردار ادامه داشت و به سیاهی باغهای اطراف میرفت.
فرشته فریاد زد:«کیا!» ایستاد و به پشتسرش نگاه کرد.
» مرد از جایی که سیمهای خاردار،خم شده بودند،گذشت و جلو رفت تا در نور محو شد.
به درخت نگاه کرد و با خود گفت:«کاش قاموس بگه چهقدر منتظرم.
برگهای درخت را دید که پر از خار بودند و نوک خارها میدرخشیدند.
مردم به طرفش دویدند،او را روی دست بلند کردند و بردند.
آب از کنار درخت در رود جاری شد و به سوی باغهای اطراف رفت.
به فرشته نزدیک شد و گفت:«دیدی؟قاموس هم رفت.
دور تا دور درخت آدمهایی ایستاده بودند که پیشانیهاشان میدرخشید و تنهاشان زخمی و گلآلود بود.
فریاد زد:«پس من؟» شاخهها به طرفش آمدند و به دورش پیچیدند و او را بالا بردند."