ملخص الجهاز:
"در اینجا بحث ارزشگذارانه و داورانه نیست، فقط بیشتر توصیف میکنیم و کار نداریم که هنر نو خوب است یا هنر کلاسیک خوب است یا کدام بهتر است؟ما چون اهل ادبیات و هنر هستیم همچنان دریچههای ذهن و ذوق خودمان را باز گذاشتهایم که اگر کسی آمد و چیزی گفت یا اثری هنری پدید آورد که واقعا زیبا باشد،تأثیر بگذارد و تخیل ما را برانگیزد،یعنی بتوانیم نام هنر را به آن اطلاق کنیم و آن را بپذیریم.
میدانید که وزن تقسیم زمان به پارههای منظم است،مثل معماری که تقسیم مکان است به پارههای منظم،این قسمتهای منظم،نه باید با هم مساوی باشند،نه بینظم و ترتیب،و حتی اگر ترکیب آن متنوع و فراوان باشد و تعداد بیشتری جزء داشته باشیم که در میان اینها بتوانیم نظمی را بیابیم، باز هم موسیقی ایجاد میشود،ولی دریافت ضرباهنگ و نظم آن ممکن است برای برخی دشوار باشد؛ولی وقتی که این تکرار شود، میشود مثلا مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن، و ریتمی از آن کشف میشود.
بنابراین،سوءتفاهمی که برای خیلی از استادان مدافع هنر اسلامی و سنتی پیش آمده این است که گمان میکنند هنر سنتی را فقط میشود موقعی پدید آورد که شکلها متوازن و متقارن باشد و فقط اگر نقاشیهای قدیم را تکرار و تقلید کنیم زیباست.
معنای معنا و سیر تحول معنا از قدیم تا حالا هم مشکلی است که باید بررسی شود تا ببینیم چرا ما هنر نو را کمتر در مییابیم؟دلیل این است که ما با همان جور معنا کردن معلمانه که در شعر قدیم داشتیم سراغ شعر مدرن و نو میرویم و انتظار داریم مثل«توانا بود هر که دانا بود»،با جابهجایی کلمات و منظم شدن آنها به نثر برسیم،یعنی به جای اینکه بگوییم هرکه دانا بود،توانا بود،گفتهایم«توانا بود هر که دانا بود»،تا بدین ترتیب نظمی پیدا کند."