ملخص الجهاز:
"11-خلاصه آنکه دریدا،نخست در بحث از فدورس تصویر نادرستی از اجماع پژوهشگران کنونی در امر متن ارائه میدهد؛دوم آنکه وی اظهار میدارد قرائت دقیق او با عنایت به جزئیات متن افلاطون این تفسیر اصیل را درهم میریزد،اما با دقت بیشتر معلوم میشود که این قرائت آن قدرها هم دقیق نیست،و متأثر از اهداف بیرونی است،و به قرائتی منجر میشود که اجزاء متن آن را برنمیتابند،نظیر تقابلهای دوتایی متعدد تحمیل شده بر متن؛در مرحلهی سوم،دریدا ساختارشکنی خود را بر این پایه بنا میکند که معنای برخی واژهها نامتعین است،در حالی که همان کلمات در یک زمینهی غیر زبانی معنای کاملا صریح و روشنی دارند؛چهارم آن که وی واژهی دیگری را وارد متن میکند،و این عمل را بر پایهی جبر نامطمئنی،که حاصل معناشناسی«تفاوت» اوست،توجیه میکند؛و سرانجام اینکه،کلمهی غایبی که ظاهرا کلید متن است دو کلمه از آب درمیآید و نسبت فرضی آنها را به هم میریزد،و به نحو معنیداری کور بودن رهیافت دریدا را نشان میدهد.
01دریدا میکوشد سوسور را مدافع «آوامحوری»معرفی کند-نگرشی که به برتری گفتار بر نوشتار باور دارد-اما اثبات چنین ادعایی در مورد سوسور،حتی از افلاطون هم دشوارتر است11،چرا که سوسور در سراسر عمر آکادمیک خود در مقام یک زبانشناس تاریخی با متون نوشتاری کار کرده بود-نمونههای مکتوب پیش از تحولات فنآوری ضبط صوت تنها مرجع زبانشنایان محسوب میشدند."