ملخص الجهاز:
"آدورنو در ارزیابی مجدد خود از مارکسیسم ارتدوکس،این نظر را که عامل شتابدهندهء ختم تاریخ به وجود آمدن«خودآگاهی طبقاتی»-آگاهی یک گروه نسبت به نقش خودش به عنوان هدف جامعه بورژوا-در پرولتاریاست شدیدا مورد انتقاد قرار داد.
همچنین،بههمین دلیل نیروهای پرکار غالب موفق به گسترش یک فرهنگ جمعی شدهاند که برای محصول معینی که در درونمایهها و تصویرهای خود تقویتکنندهء شیوهء جدید تولید است تقاضا ایجاد میکند-و عملا بهگونهای امر به تولید هنر میکند که موجب کاهش و به حداقل رسیدن مضامین انتقادی در موضوعات هنری میشود.
قابلیت هنر انتقادی برای ایفای این نقش در تغییر اجتماعی پدید میآید، زیرااین هنر خودش را به عنوان کل واحدی ارائه میکند که دارای یک«مضمون حقیقی»41است که بیرون از هر منظر معین تاریخی یا فرهنگی قرار دارد.
باوجود این،دقیقا همین قابلیت بیان حقیقت ناسازگار با واقعیت اجتماعی است که از هنر ابزاری مناسب برای ایفای نقش بالفعل فن تداوم سلطه میسازد؛و این هنگامی رخ میدهد که این واقعیت انتقادی در تولید محصولات فرهنگی انبوه آگاهانه سرکوب میشود.
نظر آدورنو برخلاف چنین معنایی است؛او معتقد است که«چون وجود انتقاد فرهنگی-با هر مضمونی-به نظام اقتصادی بستگی دارد در سرنوشت این نظام درگیر است،هرچه روند زندگی،که اوقات فراغت را نیز دربر میگیرد،کاملتر تحت سلطهء سامانهای اجتماعی مدرن باشد...
جدای از گسترش نفوذ حد طبیعی در طراحی محصولات فرهنگی برای مصرف انبوه،محو عمدی مرز میان واقعیت و هنر،که تکیهگاه آن تاکتیک است و به عنوان امری واقعگرایانه و مهیج تبلیغ میشود،در جهت تأیید مداوم امر موجود و بنابراین دستور صریح به انتقاد از آن واقعیت عمل میکند."