ملخص الجهاز:
"اینکه رویکرد کلی وبر در مورد پیدایی مدرنیته بر مسیرهای توسعه آمیز و درونی تمدن های مهم استوار است تردیدناپذیر است اما برخلاف مناقشات همیشگی بر سر نظریه های وبری و دیگر نظریات مربوط به پیدایی مدرنیته، امروزه به ندرت شاهد عدم توافق میان جامعه شناسان تاریخی در خصوص مسیر اروپایی پیش از پیدایی استعمار هستیم.
همان طور که سامی زوبیده اشاره می کند: «امپراتوری اسلامی دست کم از زمان امویان تمایز دوفاکتو میان دولت و جامعه را حفظ کرده است و دین در هر دو اینها به جز دوره هایی کوتاه وارد نشده و نه توانسته بر این دو مسلط شود و نه با آنها کنار آید»23 به علاوه، اگر احتمالا جنبش های ناسیونالیستی سکولار و سوسیالیستی قدیمی توانسته بودند مبانی سیاسی و اقتصادی خود را پیاده نمایند فرایند عرفی شدن با همان شدت ادامه می یافت و جنبش های اسلامی به حاشیه کشانده شده و به راحتی سرکوب شده بودند.
اما فروپاشی آنها در نتیجه ویژگی های مشترک شان چیزی است متفاوت از این پرسش که آیا سخن گفتن از تمدن یا فرهنگ از یک منظر مهم به لحاظ جامعه شناسانه درست است یا خیر؟ وجود اسلام در این معنا و جنبش هایی که به صورت ارادی یا غیر ارادی اعمال، نهادها، متون و ارزش هایشان را گسترش می دهند لزوما بدان معنا نیست که عوامل ملی یا بین المللی دیگر از اهمیت کمتری برخوردار هستند.
(1998) 'Reframing Orientalism: weber and Islam', Economy and Society, 27: 1, 98—118 پی نوشت ها: 1.
In Ernest Gellner’s Sociology of Islam, Economy and Society 24(2),1995,p."