ملخص الجهاز:
"شریعتی که در این زمینه بر سروش حق تقدم داردو پیش قراول طرح مسائلی مانند روشنفکری و دینداریشمرده میشود،وظیفهی روشنفکران جامعهی دینی را،نهکنار نهادن مذهب و رویگردانی از آن،بلکه تغییر بینشمذهبی مردم دانسته است:«تمدن جدید در اثر ترک مذهببه وجود نیامد،بلکه در اثر تغییر بینش مذهبی به وجود آمد،روشنفکرانی که تحقق ایدهآلهای اجتماعی و تحقق عدالتو آزادی و پیشرفت را در جامعهای مذهبی موکول به از بین بردنمذهب میدانند،باید بدانند که این مسئله ایدهآلی است کهبرآوردنش ناممکن است!»(م،آ:115/31) 3-اگر عناصری از روشنفکری و دینداری در اندیشه وشعر حافظ،آیین او را اندکی به آیین روشنفکری دینی نزدیکمیکند،و در نتیجه روشنفکر اندیشمندی مانند سروش،او را درعداد روشنفکران دینی میشمارد،اما از پلورالیسم و تکثرگراییدر اعتقاد،همین اندازه هم اثر و جای پا در شعر حافظ نمیتوان یافت!زیرا پلورالیسم در هر یک از اعتقادات دینی،حظیاز حقیقت میبیند،و همه نحلههای اعتقادی را یکسره بر باطل(به تصویر صفحه مراجعه شود)و بیهوده نمیشمارد،در حالی که حافظ در هیچ آیینی از هفتادو دو ملت،هیچ اثری از حقیقت نمییابد،و اشتغالات فکری ودرگیریهای کلامی آنها را،اشتغال به افسانه و درگیری برایهیچ میخواند: {Sجنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه#چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند!S}با این حساب،دیگر چه جایی برای پلورالیسم و پذیرفتنتنوع عقاید و آراء دینی میماند؟تازه،تفسیر ما از بیت مذکور،تفسیری است به سود حافظ،چه در این تفسیر،حافظ،همهیشرایع و ملتهای اعتقادی-از جمله شریعت خود را نیز-افسانه و باطل میشمارد،در حالی که از این بیت تفسیرهایدیگری هم به عمل آمده است که از آنها بوی انحصارطلبیحافظ برمیآید،بدینگونه که:«گویندهی چنین سخنی ناگزیر،خود را ملت یا فرقهی هفتاد و سومی به حساب میآورد که آنرا فرقهی ناجیه میپندارد."