ملخص الجهاز:
"جدا از اینکه در میان اهالی اندیشه در ایران تمایل مهارناپذیری وجود دارد که اندیشهها و دستیافتهای فکری و علمی غرب را در پیشگاه سنت فکری عرفانی-شعری خودی برابر یابی کنند و حتا با اعمال زور،یک اندیشۀ نضجیافته در باخترزمین را به انطباق با آموزههای عرفانی شرقی درآورند؛اما اینهم قابل تأمل است که چه رهیافت و نقطهنظری موجب چنین برداشتهایی میشود و خاصه در این مورد مشخص،چرا مترجم تفسیری دربارۀ اندیشههای هگل،خوانندگان خود را در بادی امر با کلامی منظوم از عارفی شناختهشده تحت تأثیر قرار میدهد.
اما باید دید که آیا خود استیس در شکلدهی به چنین زمینهای مؤثر نیست؟ممکن است گفته شود که چهطور نویسندهای متعلق به اردوگاه فلسفۀ تحلیلی میتواند تفسیری از اندیشههای هگل عرضه کند که در آن مجالی برای برداشتهای عرفانی به وجود آید؟اما میدانیم که چنین امکانی منتفی نیست.
بااینحال جای این پرسش باقی است که اصلا ایراد چنان برداشتی کجاست و در بیت منقول از مولوی چه نکتهای نهفته (به تصویر صفحه مراجعه شود) است که اولا با تفسیر استیس همنوا میشود و ثانیا به خودی خود محل ایراد و نقد است؟ اگر به نحو کاملا خلاصه بخواهیم برجستهترین نکتۀ عرضه شده در بیت بالا را بیان کنیم؛میتوانیم بگوییم که از دید مترجم،«عقل کل»موردنظر مولوی همان«مطلق»هگل است و این مطلق، اصل و بنیاد ذاتیای است که به عنوان واقعیتی مستقل و خود- سامان،همۀ واقعیات و موجودات و آنچه عالم و آدم است،متکی به آن هستند یا جلوهای از جلوات او هستند.
سپس معتقد است که هگل باید ربط این نظام تألیفی مفهومی را با کل واقعیت تبیین کند و بدین منظور (به تصویر صفحه مراجعه شود) باید بگوید که«توضیح کائنات یعنی استنتاج منطقی جهان از اصل نخستین."