ملخص الجهاز:
"از میان داستانهایمستقل مربوط به کودکان،داستان آن دو برادر کوسه و امرد(همان،6:174)و داستان پروردن حق تعالی نمرود رابیواسطهی مادر(همان:216)و داستان زنی که فرزندش نمیزیست،(همان،3:158)جنسیت کودکان پسر است: {Sآن زنی هرسال زاییدی پسر/#بیش از شش مه نبودی عمرورS}(همان) مهم بودن جنسیت مذکر برای مادران،در اندیشههای پیشین زنی که فرزندش نمیزیست،معرفی شخصیتی خاص کهدارای جنسیت از پیش تعیین شده باشد-نمرود-و ماجرای سوء استفاده از جنس مذکر-دو برادر کوسه و امرد-،موجباتتعیین جنسیت شخصیت داستانی را در این موارد فراهم کرده است.
البته داستانهای غیر مستقلی نیز در مثنوی وجود دارد که کودکان در آن نقش اساسیندارند و جزو محور اصلی ماجرای داستانی نیستند،و به جنسیت آنان اشاره میشود:کودکحلوافروش(همان،2:25)،قصه جوحی و کودک که پیش جنازه پدر میدوید(همان:142)،دو غلام نو خرید(همان:44)سجده کردن یحیی در شکم مادر مسیح را(همان:163)وسه پسر(همان،6:163)اشاره مستقیم به جنس مذکر دارد.
مولوی زمانی جایی برایدختران میگشاید که آنان را مربوط به طبقهی خاصی کند و البته گاهی این کودکان،همسن بزرگسالان میشوند که از دفتر چهارم به بعد چند مورد مصداق داشته است:دختردرویش زاهد(همان،4:153)دختر خواجه(همان،5:179)،دختر شاه چین(همان،6:170) 2-سن تعیین مرز سنی برای شخصیت کودکان حکایات مثنوی،کار سادهای نیست.
مولوی درجایی از اشعار مثنوی سروده است: {Sطفل را با بالغان نبود مجال/#طفل را حق کی نشاند با رجالS}(همان،6:212) و گاه از کودکی سخن میگوید که بالغ است و به اندازهی یک بزرگسال قدرت تجزیه و تحلیل دارد: {Sطفل گوید مادرا حجت بیار/#تا که با شیرت بگیرم من قرارS}(همان،2:163) و گاه به وضعیت سنی کودکان،به طور غیر مستقیم اشاره میکند: {Sطفل را گر نانی دهی برجای شیر/#طفل مسکین را از آن نان مردهگیرS}(همان،1:121) در دیگر داستانها،با در نظر گرفتن جوانب واژگانی و لفظی و محیطی ارایه شدهمیتوان سن تقریبی شخصیت کودکانرا حدس زد."