خلاصة:
مثنوی معنوی مولانا یکی از بزرگترین منابع حکمت آموز دینی و اخلاقی است که در ورای ابیات آن، معارف و آموزه های عرفانی و دینی نهفته است که با بررسی دقیق این کتاب، می توان به آن دریای معارف راه یافت. در این نوشته، به بررسی یکی از حکایات این کتاب با نام «رنجانیدن امیری خفته ای را که مار در دهانش رفته بود» پرداختیم و پس از بررسی های زبانشناختی و دینی دریافتیم که مولانا، با استفاده از واژگان، صنایع ادبی و با بهره گیری از تلمیحاتی همچون استفاده از حکایتها، روایتها و آیه های قرآن و استفاده از معرفت زمینه ای، از معنای ظاهری که بیانگر حکایت است، به معنای باطنی که همان معارف و پندهای اخلاقی و دینی است رهنمون شده است . بر پایه ی بررسی ها این نتیجه حاصل شد: پیام این داستان، شکیبایی در برابر دشواریها و اعتماد به حکمت خداوندی؛ تحمل سختی هایی که با دور کردن بدیها از خویش و رفتن به راه مستقیم، ارتباط دارد؛ و دوستی با دانایان به رغم آسیب های ظاهری که از آنان به ما وارد گردد.مثنوی معنوی مولانا یکی از بزرگترین منابع حکمت آموز دینی و اخلاقی است که در ورای ابیات آن، معارف و آموزههای عرفانی و دینی نهفته است که با بررسی دقیق این کتاب، میتوان به آن دریای معارف راه یافت. در این نوشته، به بررسی یکی از حکایات این کتاب با نام "رنجانیدن امیری خفتهای را که مار در دهانش رفته بود" پرداختیم و پس از بررسیهای زبانشناختی و دینی دریافتیم که مولانا، با استفاده از واژگان، صنایع ادبی و با بهرهگیری از تلمیحاتی همچون استفاده از حکایتها، روایتها و آیههای قرآن و استفاده از معرفت زمینهای، از معنای ظاهری که بیانگر حکایت است، به معنای باطنی که همان معارف و پندهای اخلاقی و دینی است رهنمون شده است . بر پایهی بررسیها این نتیجه حاصل شد: پیام این داستان، شکیبایی در برابر دشواریها و اعتماد به حکمت خداوندی؛ تحمل سختیهایی که با دور کردن بدیها از خویش و رفتن به راه مستقیم، ارتباط دارد؛ و دوستی با دانایان به رغم آسیبهای ظاهری که از آنان به ما وارد گردد.
ملخص الجهاز:
"وی همچنین در بخش داستانی، از سرمایههای فرهنگی زیاد استفاده نمیکند ولی بخش غیرداستانی او سرشار از اشارات قرآنی، عرفانی، دینی، فلسفی و غیره است که همینها موجب میشود سخن مولانا در بخش غیرداستانی، از لحاظ سبک و سیاق ادبی، در مرتبهای از سپهر بلاغت قرار گیرد مثل این ابیات: مصطفی فرمود اگر گویم به راست شرح آن دشمن که در جان شماست زهـــرههای پـردلان هــم بـردرد نــی رود ره، نی غــم کاری خـورد تا محــال از دست من حـالی شود مــرغ پربـرکــنده را بالــی شــود هــمچو بوبــکرربابــی تن زنـــم دسـت چــون داوود در آهــن زنــم چــون یـدالله فــوق ایدیهــم بود دسـت ما را دسـت خود فـرمود احد دسـت من بنمــود بر گردون هـنر مقـــریا بر خــوان که انشـق القـمر خود بدانی چون بر آری سر ز خواب خـتم شــد و الله اعلــم بالصــواب مـی شنیدم فحش و خر میراندم رب یســـر زیـر لب میخـوانـدم هـر زمـان میگفتم از درد درون اهــــد قومـی انــهـم لا یعــلمـون همچنین، وجود این بیتها و واژهها و عباراتی مثل: جبرئیل، ولی نعمت، مصطفی، روزه، نماز، بوبکر ربابی، داوود، یدالله فوق ایدیهم، انشق القمر، والله اعلم بالصواب، رب یسر، اهد قومی انهم لایعلمون، نشانگر این است که خوانندهی این روایت برای فهم آن، باید شناخت زمینهای در مورد مسائل عرفانی، دینی و تاریخی داشته باشد."