خلاصة:
در غزلی از دیوان حافظ به مطلع
دلم جز مهر مهرویان طریقی برنمی گیرد
ز هر در می دهم پندش ولیکن درنمی گیرد
بیتی در همه نسخه ها به جز نسخه ایاصوفیه به صورت زیر آمده است:
من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار
اگر می گیرد این آتش زمانی ور نمی گیرد
اما در نسخه ایاصوفیه، مصراع دوم این بیت به شکل زیر آمده است:
من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار
اگر می گیرد این آتش زبانی ور نمی گیرد
باتوجه به این که حافظ در همان غزل به آتش زبانی خود اشاره دارد:
میان گریه می خندم که چون شمع اندرین مجلس
زبان آتشینم هست لیکن در نمی گیرد
و شارحان دیوان حافظ، این ارتباط باریک عمودی میان ابیات را از نظر دور داشته و متوجه حذف یک نقطه (در حرف «ب») در ترکیب «آتش زبانی» نشده اند، نگارنده این مقاله، با مراجعه به منابع کهن، درباره این نکته مهم که معنی بیت را بسیار روشن می کند، بحث کرده که امید است در نظر نکته دانان پذیرفته باشد.
ملخص الجهاز:
"فروهر عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی-واحد تهران جنوب چکیده {IBدر غزلی از دیوان حافظ به مطلع {Sدلم جز مهر مهرویان طریقی برنمیگیرد#ز هر در میدهم پندش ولیکن درنمیگیردS}بیتی در همۀ نسخهها به جز نسخۀ ایاصوفیه به صورت زیر آمده است: {Sمن آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار#اگر میگیرد این آتش زمانی ور نمیگیردS}اما در نسخۀ ایاصوفیه،مصراع دوم این بیت به شکل زیر آمده است: {Sمن آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار#اگر میگیرد این آتشزمانی ور نمیگیردS}با توجه به اینکه حافظ در همان غزل به آتشزبانی خود اشاره دارد: {Sمیان گریه میخندم که چون شمع اندرین مجلس#زبان آتشینم هست لیکن در نمیگیردS}و شارحان دیوان حافظ،این ارتباط باریک عمودی میان ابیات را از نظر دور داشته ومتوجه حذف یک نقطه(در حرف«ب»)در ترکیب«آتشزبانی»نشدهاند،نگارندۀ اینمقاله،با مراجعه به منابع کهن،دربارۀ این نکتۀ مهم که معنی بیت را بسیار روشنمیکند،بحث کرده که امید است در نظر نکتهدانان پذیرفته باشد.
نظامی،داشتن«خرد»و خردمند بودن را از اسباب و علتهای اصلی پیغمبری میداند؛بنابراین اسکندر،که به دانش و«خرد»آراسته بود را به مقام پیامبری میرساند و چنینمیگوید: {Sکه چون پیشوای بلنداختران#سکندر«جهاندار صاحبقران»#ز تعلیم دانش به جایی رسید#که دادش«خرد»بر گشایش کلید#بسی رخنه را بستن آغاز کرد#بسی بستهها را گره باز کرد#به دانستن علمهای نهان#تمامی جز او را نبود از جهان#چو برزد همه علمها را رقوم#چه با اهل یونان چه با اهل روم#گذشت از رصدبندی اختران#نبود آنچه مقصود بودش در آن#سریرش که تاج از تباهی رهاند#عمامه به تاج الهی رساندS}(همان،ص 103) {Sسروش آمد از حضرت ایزدی#خبر دادش از خود در آن بیخودی#سروشی درافشان چو تابنده نور#ز وسواس دیو فراینده دور#نهفته بدان گوهر تابناک#رسایند«وحی»از خداوند پاک#چنین گفت:کافزونتر از کوه و رود#جهانآفرینت رساند درودS}&%00215JTZG002G% {Sبرون زانکه داد او جهانبانیت#به«پیغمبری»داشت ارزانیت#به فرمانبری چون تویی شهریار#چنین است فرمان پروردگار#که برداری آرام از آرامگاه#درین داوری سرنپیچی ز راه#برآیی به گرد جهان چون سپهر#در آری سر وحشیان را به مهر#کنی خلق را دعوت از راه بد#به دارندۀ«دولت و دین خود»#بنا نو کنی این کهن طاق را#ز غفلت فروشویی آفاق را#رهانی جهان را ز بیداد دیو#گرایش نمایی به کیهان خدیو#...."