ملخص الجهاز:
"!؟#قدیس قرون دیگر،رسوا شده در چشمم!#آن گمشدهی اعصار از چشم تو پیدا شد#مجنون بیابانگرد،پیدا شده در چشمم!#ای سایهی خاموشی،کو منبع پرنورت؟#زان سایهی بینورت غوغا شده در چشمم!#فریاد گلوگیرم،من را به سکوت افکند#بغض دو هزاران غم،هم واشده در چشمم#از چشمهی چشمانم یک قطره چو دریا بود!#مجنونم و آن یغما،لیلا شده در چشمم#ما را به فراموشی،از یاد تو میبردند!#این دورهی خاموشی زیبا شده در چشمم#رسوایی من دیگر،نزد همه معلوم است#مطلوب تو خوشسیما،رسوا شده در چشممS} لب لالهها عباس محمدی اصل،تهران {Sبیا تا به اندازهی عشق بالا رویم#و با ترک امروز تا صبح فردا رویم#بیا مثل فواره باشیم روی چمن#و از ساقههای گل سرخ بالا رویم#بیا یاد پروانه باشیم وقت سحر#و در دامن عطر گل بیتمنا رویم#بیا تا ببوسیم با سادگی بال آب#و با اشک شبنم به دنبال صحرا رویم#بیا تا بگیریم گیسوی سنبل به ناز#و با او به تاریکی شام یلدا رویم#بیا تا گذاریم سر روی امواج باد#و آهستهآهسته تا کوی عنقا رویم#بیا خواب پیچک ببینیم در آرزو#و همراه موسی عمران به سینا رویم#بیا اندکی آب نوشیم از نهر آب#و تا وصلت آسمان از چلیپا رویم#بیا تا بخوانیم شعر بلند وصالS}(به تصویر صفحه مراجعه شود)&%22018AZGG220G% {Sو با دستهیی گل به دیدار شهلا رویم#بیا تا فراری نباشیم از خواب هم#و در سرخی شعله بیهیچ پروارویم#بیا تا فشاریم لب بر لب لالهها#و با بستن دیده تا فهم رؤیا رویم#بیا تا به یاری پیمانهیی از شراب#ز دام نظرورزی عقل،شیدا رویمS}*** کلان زهر فیروز محمد خانی،تبریز ابتدای روز زندان زیبا و زندانیان سبز به هم جوش میخورند جوانههای جلد ورز میروند با خیابانهای خسته «واحد» بال درمیآورد بهار را میپراکند به شهر و انتهای کار، -کمانکش پیر- میرسد پاییز زندانیان زرد را میبرد به شب!"