خلاصة:
چه بسا مردمانی در این عهد اتم و برق و کمپیوتر،گوش فرا می دهند به آنچه مرادشان می-گوید!آن مردمان می توانند خانم ریگان باشند،یا خانم نهرو؛برژنف باشند یا سلطان برنئو! این، همان است که تاریخ ما و دیگر ملل، مشحون از آن است؛ هیچ فرقی نمی توان از این بابت میان آن ماهیگیر دیلمی که برای تعبیر خوابش سراغ شخصی رفت که«دعوی علم نجوم و تعبیر خواب کردی» و و برژنف که یک راهب روستایی را مراد خود می دانست قائل شد؛یا میان شاه عباس با آن منجم درباری که در باب نابودی حروفی ها با شاه به شور نشست و خانم نهرو که برای فرستادن موشک ماهواره خود به آسمان از جهت ساعت سعد ونحس، از منجم سالخورده هندی استخاره می خواست.-سخن اینست که مردم دنیا هنوز طفل ابجدخوان هستند وزبانی را با گوش جان نیوش می کنند که غیر از زبان آدمیزاد است
In the age of atom، electricity and computer، there are many people who give their hearts to their leaders! Those can be Mr. Reagan، Lady Nehro، Brezhnev or King of Borneo!
This is what our history and other nation’s is abundant in. there is no difference between that fisherman from Deilam who went to somebody claiming to be “ an astrologer and dream reader” to interpreter his dream and Brezhnev whose leader، he claimed، had been a rural monk; or between Shah ‘Abbas and the court astrologer who، for the suppression of Hurufis، did counsel with the King، and lady Nehro who، to launch her satellite ship to space، sought the reading of an old Indian astrologer on the auspicious time or inauspicious. Here is the teaching: people in this world are still abecedarian children and listen with their hearts to the language which is no human.
ملخص الجهاز:
"{CP2CP} حقیقت این است که علم نجوم با علم سیاست مدن در ایران همزاد و همریشه است؛ به دلیل اینکه از همان روزگار که پادشاهان در جامعه شاخصیت پیدا کردند،منجمان نیز در دربار آنان جای پایی محکم یافتند؛به دلیل اینکه به قول حافظ: کس را وقوف نیست که پایان کار چیست؟ همینقدر که مختصر امیدی در دل مردم پدید میآمد،کار منجمان بیشتر سکه میشد، و من از شواهد تاریخی دست بر میدارم،و تنها به صلح کسوف-که لابد به اشارۀ منجمان و مغهای دربار ماد صورت گرفته است(نوح هزار طوفان،ص 263)-اشاره میکنم، هم چنین پیشگوئی رستم فرخزاد-سردار ستاره شناس منجم را-به زبان میآورم که به قول فردوسی: بیاورد صلاب{CP3CP}و اختر گرفت#ز روز بلا دست بر سر گرفت یکی نامه سوی برادر{CP4CP}به درد#نبشت و سخنها همه یاد کرد بدو گفت:کز گردش آسمان#پژوهنده مردم شود بد گمان همه بودنیها ببینم همی#وز آن خامشی برگزینم همی به ایران شکست آید از تازیان#ستاره نبینم مگر بر زیان ز بهرام و زهره است ما را گزند#نشاید گذشتن ز چرخ بلند نداند کسی راز گردان سپهر#دگر گونه گشتست ما را به چهر رهایی نیابم سرانجام ازین#خوشا باد نوشین ایران زمین او درست پیشبینی کرده بود،زیرا،اندکی بعد،در جنگ قادسیه-که سپاهیان ایران در گرمای شدید از تشنگی بیتاب شده بودند-رستم فرخزاد به سایۀ شتری پناه برد،و عربی با شمشیر باربند را برید و بار شتر-که درهم و دینار سنگین مخارج جنگ بود- بر پشت رستم فرود آمد و پشت او بشکست."