خلاصة:
محمد عبده متفکر و مصلح مصری و شاگرد سید جمال الدین اسد آبادی بود، و با تفکری اصلاح گرایانه سعی در دفاع از اسلام با توجه به مقتضیات زمان داشت. او استبداد داخلی و استعمار خارجی را از جمله مهمترین علل عقب ماندگی مسلمانان میدانست. از دیدگاه وی شرع و عقل با هم هماهنگی دارند و مسأله ثابت و متغیر و پویایی اجتهاد، راه گشای ملتهای مسلمان میباشد. عبده بین دین و سیاست رابطهای عمیق میدید و در صدد اصلاح خلافت عثمانی بود. از دیدگاه او براساس اصل شورا، شکل حکومت به مردم واگذار شده است، و خلیفه نباید در این گونه مسایل دخالت مستقیم داشته باشد. به دلیل وابستگی اندیشه سیاسی عبده به دیدگاههای کلامیاش، این مقاله به اندیشه کلامی و سیاسی وی میپردازد.
ملخص الجهاز:
"آنها در مقایسه وضع خود با دنیای غرب از خود سؤال میکردند که چرا جهان مدرن به اوج علم و دانش رسیده و ما در سراشیب سقوط قرار داریم؟ مشکل اساسی در کجاست؟ آیا دین مانع رشد و توسعه است یا عامل رشد و توسعه؟ پذیرفتن علوم جدید و اندیشههای مدرن به معنای ترک آرای دینی نیست؟ عالمان نقش مثبت یا منفی در این زمینه داشتهاند؟ بهترین راه برای رسیدن به شاهراه فلاح و کم کردن فاصله با جهان غرب چیست؟ چگونه میتوان به روشنفکران خودی ثابت کرد که با حفظ دین داری میتوان مظاهری از تمدن غرب را نیز پذیرفت؟ وظیفه ما کارهای سیاسی و هماهنگی دولتهای جهان اسلام است یا پرداختن به امور زیر بنایی و فرهنگی؟ ______________________________1- برای مطالعه بیشتر در ارتباط با این تئوری، ر.
عبدالرزاق با نگارش کتاب الاسلام و اصول الحکم در سال 1925 طرحی نو در الغای خلافت و نظریه جدایی دین از سیاست درانداخت، و سنگ بنای عرفیگرایی و سکولاریسم در جهان عرب را به شکل خاصی بنیان گذاشت؟ اگر زندگی عبده را به دو دوران تقسیم کنیم، میتوان گفت: در دوران اول او سعی میکرد جوابهای سیاسی به سؤالات فوق دهد، هر چند اندیشه کلامی و فقهی او نیز در حاشیه امر قرار داشت .
ممکن است اشکال شود که دین پیامبر هم دنیوی بوده و هم اخروی، و همان گونه که در جنبه عبادات به شکل کامل تمام جوانب را مطرح کرده، در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز کلیه راهبردها وجود دارد، پس چرا شما مسائل اصلی این حوزه را به عقل بشر واگذار میکنید؟این ادعا در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله و در صدر اسلام صحیح است ولی پس از انقضای عهد آنها چنین دلیلی وجود ندارد."