خلاصة:
این مقاله به بررسی تلقی ویتگنشتاین از مفهوم صدق می پردازد و میکوشد نشان دهد که
برخلاف تفسیر رایج، ویتگنشتاین متقدم و متأخر دارای برداشتی یکسان از مفهوم صدق
است. بنا بر آنچه خواهد آمد ویتگنشتاین در سراسر کار فلسفی خویش، «صدق» را مفهومی
زائد میدانست و به همین دلیل از به دست دادن نظریهای در بارۀ صدق خودداری کرد. در
پایان نشان خواهیم داد که لازمۀ منطقی امتناع از صورتبندی نظری در باره «صدق»
درغلتیدن در غیرواقعگرایی نیست و ویتگنشتاین همچنان قائل به رهیافتی واقعگرایانه
در باب صدق است.
ملخص الجهاز:
"» (Wittgenstein, 1976: 188) چنان که میبینیم وی سخن از صدق و کذب را منحل کرده، به ما میگوید باید در زبان روزمره از بیان گزارههایی دربارة « صدق» و « کذب» که در واقع هیچ نیستند مگر کاربرد فنی یا متافیزیکی و نابجای این واژگان خودداری کنیم، چرا که آنچه ما در زبان متعارف انجام میدهیم اظهار کردن و انکار کردن گزاره است.
پژوهشهای فلسفی، لودویگ ویتگنشتاین؛ ترجمة فریدون فاطمی، تهران، مرکز، 1381، بندهای 69 و 71 مانعی در این میان فرد را مقید نمیکند؟ به تعبیر دیگر، اگر تلقی ویتگنشتاین در باب تکون معنای واژگان متضمن نفی صورتبندی نظری و الگوهای زبانی پیشاپیش موجودی[1] باشد که بر پایة آنها بتوان از جنس و فصل یک مفهوم سراغ گرفت و برای آن حد تامی بدست داد، آیا دیگر میتوان برای کاربرد واژگان در سیاقهای متعدد، از قیود هنجاری[2] سخن به میان آورد؟ اگر الگوهای زبانی پیشاپیش موجودی وجود نداشته باشند، آیا کاربر زبان در بکار بستن واژهای در سیاقهای متعدد فعال مایشاء خواهد بود یا هنوز چیزی وجود دارد که در مقابل ارادة او در به کار بستن واژگان در سیاقهای مختلف مقاومت کند؟ بنا بر تلقی واقعگرایانه از ویتگنشتاین، که موضع مختار نویسندگان این مقاله نیز میباشد، کاربر زبان در به کار بستن واژگان در سیاقهای متعدد، با الگوهای زبانی ظهور و بروز کننده[3] مواجه است."