خلاصة:
با اینکه حمایت از کرامت انسانی و حقوق انسان ها، امری ریشه دار در فرهنگها و ادیان الهی به ویژه اسلام است، اما نظام بینالمللی حقوق بشر دارای خاستگاهی غربی است که متاثر از اندیشهها و مکاتب خاص در مقطعی ویژه از تاریخ به بار نشسته و در جامعه بینالمللی نمودار شده است. با درنظر گرفتن برخی از ابعاد محتوائی و اصول ومبانی «نظام حقوق بشر» و همچنین با توجه به نقش عملی و اجرائی آن در روند استقرار نظام سلطه و جهانی سازی فرهنگ غرب، به نظر میرسد یکی از مجاری و ابزارهای مهم پیگیری جنگ نرم علیه ایران اسلامی و کشورهای مستقل در محیط اندیشه ای، مدیریتی و سازمانی، نظام بینالمللی حقوق بشر باشد.
در این مقاله، مناسبات نظام بینالمللی حقوق بشر و جنگ نرم و ابعاد مختلف نظری و عملی آن بررسی خواهد شد.
Although protection of human dignity and rights has its roots in divine cultures and religions، particularly in Islam، the international human rights system has a Western base، which is influenced by particular thoughts and schools and emerged at a specific stage of history in international society. Taking into account some of the essential aspects and principles of international human rights system as well as its practical role in establishment of domination system and globalization of Western culture، it seems that international human rights system is one of the significant means and tools of soft war against the Islamic Republic of Iran and independent countries in the intellectual، managerial and organizational environment. The present paper is an attempt to study the relationships between international human rights system and soft war and their practical and theoretical aspects.
ملخص الجهاز:
"اما آیا به راستی آنچه بهعنوان نظام حقوق بشر در جامعه امروز استقرار یافته یا در حال استقرار است،همان چیزی است که باید برای صیانت از کرامت بشری پدیدار گردد؟در پس این حقوق انسانی و منفعتی که به نام بشریت مورد استناد قرار میگیرد،چه حقوق و منفعتی برای پارهای از بازیگران و ساختارهای بینالمللی نهفته است که اینچنین بر اجرا و بلکه تقدم آن بر دیگر موازین حقوق بینالمللی،اصرار میشود؟چرا حقوق بشر را اساسا کسانی مدعی حمایت و اجرا هستند که به باشگاه غرب تعلق دارند؟یعنی همان دولتهایی که قبل از نیمه دوم قرن بیستم،استعمار و استثمار را در جهان تولید،مدیریت و راهبری میکردهاند؟چرا هنگامیکه پای حقوق شهروندی و حقوق بیگانگان در سرزمینهای آنها به میان میآید، تبصرهها و تفسیرهای گوناگون برای طفره رفتن دولتهای غربی از رعایت این حقوق، تولید و اشاعه مییابند ولی اجرا و رعایت همین حقوق برای سایر دولتها،همواره امری و الزامی به حساب میآید بهگونهای که به خود اجازه میدهند برای تضمین این حقوق، ظرفیتهای ملی و بینالمللی را علیه این دولتها به کار گیرند و هرگونه فشار سیاسی و اقتصادی و همچنین تهدید نظامی مستقیم و غیرمستقیم را حق خود بشمارند!؟ استاونین،بیست سال پیش گفته بود:«از این پس،به یقین ستیزههای هویتی و ارزشی چشمگیرتر و بدخیمتر خواهند شد».
البته شکی نیست که جنبههای توجیهی و استدلالهای منطقی نهفته در نظریه حقوق بشر-بدینمعنا که قرار است از حقهای بنیادین انسانها که لازمه عینیت کرامتشان است،در مقابل دخالتها و خودسری دولتها حمایت شود-چنان جذابیتآفرین است که اغلب اندیشهها و نخبگان را مجذوب خود میسازد و در نتیجه، بهسادگی نمیتوان این ظرفیتهای جنگ نرم نهفته در اساس و ارزشهای نظام حقوق بشر را برای عموم جامعه و افکار عمومی توضیح داد."