ملخص الجهاز:
"نوشته شاعرانهمیرشکاک را میخوانیم: من آموزگار خود رااز دست ندادهامبه مناسبت درگذشت استاد سید احمد فردید یوسفعلی میرشکاک ممکن است شاگردان دکتر سید احمدفردید گمان کنند که مردۀ آن بزرگوار نیزمظلوم و غریب واقع شده،ولی اگر جز اینبود جای دریغ و تأسف داشت.
سوء استفاده است؟!چه باک!مگرنهمن پس از شناختن فردید،هر چه کهنوشتهام استفاده یا سوء استفاده از حرفهایاو بوده است؟مگرنه من هم از زمرۀ بسیارکسانی بودهام که هرگاه استاد به خشممیآمد،در مورد آنها میگفت: {Sحرف درویشان بدزدد مرد دون#تا بخواهد بر سلیمی زان فسونS}و هرگاه که از آنها خشنود بود به آنهامیبالید و به حضورشان فرا میخواند؟البته اگر من نیز همچون بسیاری از شاگردانقدیم و ندیم سیدنا الاستاد مدرک تحصیلیآبرومندانهای میداشتم یا لا اقل مقدماتی راکه او لازم میدانست آموخته بودم،امروزمیتوانستم جولانی بدهم و حتی چونبرخی از جوانترها به وقاحت،از آموزگارخود با تحقیر یاد کنم و مدعی باشم در فلانکتاب و بهمان رساله از فردید جلوتر هستمو از ایندست درایشهای کنشپذیرانه.
چگونه میشود در میان غلغله وازدحام پنج شش میلیارد پرستندگان اسماءو صفات نفس امارۀ فردی و جمعی،کههیچ کتاب مقدسی جز تن خود و هیچفراخواندگانی جز بانکها و هیچ زیارتگاهیجز موزهها و کابارهها ندارند،به سر برد ومستعد فراخوانده شدن از طرف حق بود؟ فردید در آستانۀ ورود ما به عرصۀنیستانگاری کنشمند(نیهیلیسم فعال)درگذشت،هنگامی که ما در برزخ عبور ازنیستانگاری کنشپذیر(نیهیلیسم منفعل)بودیم،پنداشت که خلاف آمد عادت زمانه،به سوی چار تکبیر زدن بر وضع موجودپیش میرویم و با آنکه اهل خلوت و انزوابود،با این توهم که زمانه،مستعد فهمسخن اوست،از خلوت خود بیرون آمد وبه همزبانی با زمانه پرداخت،تو گوییفراموش کرده بود که خود کاشف این رازبزرگ بوده است که:«صدر تاریخ جدید ماذیل تاریخ غرب است»شاید گمان میبردتاریخ جدید ما به پایان رسیده است؟شایدتصور میکرد صورت تاریخ غرب نیزهمچون باطن آن در حال فروریختن است."