ملخص الجهاز:
"نتیجهاین بررسی نشان میدهد که عقبماندگی و وابستگی سیاسیطبقه بورژوازی شهرهای اسلامی محصول روحیه و صفاتمنفی که به اسلام نسبت داده شده نبوده بلکه این عقبماندگی و وابستگی ناشی از موقعیت و و موضع طبقه بورژوازیدر برابر دولت و طبقات نظامی حاکم بوده است.
در این ادیانتصویرهایی از دنیا و موعظههایی اخلاقی وجود دارد که به افرادمحروم جامعه اجازه میدهد که با توسل به آن احکام علیه مشروعیتنظام موجود قیام کرده ولو اینکه آن نظام از همان دین بعنوان یک ایدئولوژی برای مشروعیت بخشیدن بخود استفاده کردهباشد.
نظریه بحثانگیز ماکس وبر معمولا بصورتنتیجه اینکه غالبا گرفته میشود این است که عوامل ایدئولوژیکو عوامل مادی در یکدیگر تاثیر متقابل داشته،یا اینکه میانعقاید مذهبی و گروههای اجتماعی معمولا نوعی همخوانی اتفاقمیافتد ولی درهرحال ماهیت این رابطه متقابل بندرت موردبررسی قرار گرفته است.
ولی آنچه باید مورد تاکید قرار گیرد این است که ایدئولژیهاانگیزههای افراد را جدا از شرایط مادی آنها شکل نمیدهد.
مهمترین نکتهای که تاکنون اظهارشده این است که نباید ادیان و دلالتهای آنها را برای کنشهایغیر دینی جدا از(الف)پیکربندیهای عوامل ساختی اجتماعی(پ)تاریخ درگیریهای موقعیتهای اجتماعی و تغییرات ناشی از آنهابحساب آورد.
هر کس در اسلام به اخلاق ذاتی موثر در کنشهایغیر دینی قائل است به سختی میتواند منشاء صوفیگری را در اسلامتبیین و توجیه نماید من معتقدم بهترین راه برای درک این پدیده(به تصویر صفحه مراجعه شود)این است که آنرا در متن پیکربندیهای اجتماعی و سیاسیدر نظر گرفت.
دیگر اینکه،سازمان اجتماعی جدیدی که در اثر دین جدیدبوجود آمد هرچند مبتنی بر عشیره یا اصل و نسب نبود ولیمدل شناختی سازمان عشیرتی را همچنان بکاربرد زیرا این مدلاز لحاظ تاریخی مدل مسلط در دسترس اعراب آنزمان بود."