خلاصة:
داستان یوسف و زلیخا ازجمله داستان هایی است که از بن مایه های مذهبی سرچشمه گرفته و در دوره های مختلف، مورد استقبال شاعران واقع شده است.سرایندگانی که این داستان را به نظم کشیده اند، غیر از قرآن و روایت های تفسیری، روایت تورات را نیز پیش رو داشته اند. به همین دلیل متمایز بودن این منظومه ها ، در بعضی از بخش ها ، ریشه در روایت های مختلف این داستان در قرآن ، متون تفسیری و تورات دارد.با بررسی وتطبیق منظومه های فارسی یوسف وزلیخای منسوب به فردوسی، جامی وخاوری باروایت عربی نهایه الارب فی فنون الادب، احمدالنویری می توان دریافت که هر چهار اثر از روایت قرآن، بیش از هر روایت دیگری استفاده کرده اند و در این میان ، منظومه منسوب به فردوسی و نهایه الارب بیش از دو اثر دیگر به تورات توجه دارند.
Nowadays، various definitions for intertextual readings have emerged in the sphere of comparative literature. But the common grounds between them are the conviction that intertextual readings have lots of potentialities. Based on this approach، the artistic manifestation of literary works can be classified and the relation and reciprocal reaction between them can be examined. In fact، an intertextual approach can exceed the limits of studying the effects literary texts have upon one another and speak of a new role for the reader as an influential agent in creating new meanings in the literature of the world.
While offering a detailed description of intertextual reading، the present paper tried to show how this approach was a penetrating approach on the memory of literature، through observing the different and various versions of A Thousand and One Nights، specifically in French Literature. It was a research on the essence، scope and objectives which made literature a reference in itself. And finally، it was a study of the factors which prevented literature to merely rewrite previous texts and guided them towards works which bore no similarity to their original source.
ملخص الجهاز:
"مقالۀ حاضر،ضمن تاکید بر ارائه تعریف دقیقی از خوانش بینامتنی،برآن است تا با تکیه بر کتاب هزار و یک شب و نسخههای متعدد و متفاوت آن به خصوص در ادبیات فرانسه،نشان دهد این رویکرد تعمقی است بر حافظۀ ادبیات؛پژوهشی است بر ماهیت،ابعاد و اهدافی که موجب میشوند تا ادبیات محل ارجاع خودش شود،و بالاخره،بررسی عواملی است که ادبیات را از بازنویسی متون گذشته منع کرده و به خلق آثاری هدایت میکند که سنخیت و همگونی با متن ارجاعی ندارند.
در این زمینه میتوان به هزار و دومین قصۀ شهرزاد اثر ادگار آلنپو به سال 1845 اشاره کرد که نه تنها اشتقاقی است از هزار و یک شب،بلکه در آن نویسنده با اقتباس از متون مستند و علمی عصر خود و بیان آنها از زبان شهرزاد قصهگو،اقدام به کلاژ )eglloc( میکند و به«نزدیک سازی» )noitamixorp( میانجامد که ژنت از آن سخن گفته و تلاشی است برای به روز کردن متن مبدا و اولیه.
به همین علت است که نویسندهای مثل مارسل پروست در رمان در جستجوی زمان از دست رفته با ارجاع به کتاب هزار و یک شب،هم به ادراک خود از شرق به واسطۀ خوانش متن ادبی میپردازد و هم به دوران کودکی خود که از خواندن این متن لذت میبرد؛یعنی دو نشانۀ زمانی-مکانی غیر متقارن،که در متن،جهان متنی را بازگو میکند،ولی به زمانی واقعی اشاره دارد.
J rap tiudart,sem?eoP-siassE-setnoC niedazar?eh?ehcS ed etnoc em?eixued te elliM eL"."