ملخص الجهاز:
"مولانا احساس میکند که ممکن است که به اینداستان این ایراد باشد که پادشاه و حکیم الهی دستبدست یکدیگر دادند و زرگر بیچاره را کشتند وعدهای معترض شوند که تو چطور از یک فاسق تعریفو تمجید میکنی؟در حالیکه با این کارت عرش خدا بهلرزه در خواهد آمد چنانکه در حدیث نبوی آمده:اذا مدح الفاسق غضب الرب و اهتز لذلکالعرش«هنگامیکه بدکار مورد ستایش واقع شودخداوند بخشم میآید و بخاطر آن عرش میلرزد» {Sمی بلرزد عرش از مدح شقی#بدگمان گردد ز مدحش متقیS}اما مولانا در ادامه این مطلب عنوان میکند که بعضیکارهاست که سرش را مردم عادی و عامی درکنمیکنند و لهذا داستان موسی و خضررا را به اشارهبیان میکند: {Sآن پسر را کش خضر ببرید حلق#سر آنرا در نیابد عام خلق#گر خضر در بحر کشتی را شکست#صد درستی در شکست خضر هستS}میخواهد بگوید که چون مردم از کنه قضایا اطلاعیندارند،بهمین خاطر با عقل خودشان قیاس میکنندو به داوری مینشینند و در نتیجه حکیم الهیرا محکوم میکنند که به این ترتیب جواب میدهد: {Sآنکسی را کش چنین شاهی کشد#سوی بخت و بهترین جاهی کشد#بچه میلرزد از آن نیش حجام#مادر مشفق در آن غم شاد کام#نیم جان بستاند و صد جان دهد#آنک در و همت نیاید آن دهد#تو قیاس از خویش میگیری ولیک#دور دور افتادهای بنگر تو نیکS}مولوی برای اینکه مردم را از این قیاسهای خام وسادهلوحانه آگاه سازد داستان طوطی و مرد بقالرا به انتهای داستان پادشاهی و کنیزک علاوهمیکند بدینقرار: بقالی بود که طوطی سخنگویی داشت ضمنا اینطوطی نگهبان دکان نیز بود،روزی این طوطی درغیاب مرد بقال از این سر دکان به طرف دیگر دکانپر میکشد و در همین حین شیشههای روغن رامیریزد بقال وقتی که وارد دکان میشود و با چنینمنظرهای روبرو میگردد بلافاصله بر سر طوطیمیکوبد که بر اثر این ضربه پرهای سر طوطی میریزدو طوطی کچل میشود و در همان زمان هم نطقشکور میشود."