خلاصة:
جهانیشدن پدیدهای است که از دهههای پایانی قرن بیستم بر مسائل جهانی، ملی و حتی فردی سایه انداخته و بیش از هر پدیدة دیگری، توجه برنامهریزان و پژوهشگران حوزههای مختلف را به خود جلب کرده است.مقاومت فرهنگی و تأکید بر فرهنگهای متمایز و متفاوت، راهکار بقا و ادامة حیات مللی است که تصمیم دارند با وجود بهرهبرداری از دستاوردهای اقتصادی، سیاسی و فناورانة غرب، در راستای انطباق این دستاوردها با ویژگیهای ملی، محلی و نژادی خود اقدام کنند.پس از پایان جنگ سرد، رویکردهای معناگرا در عرصة روابط بینالملل مطرح شد. در حال حاضر ایجاد امنیت در سطح جهانی، مساعی جهانی را میطلبد و دولتها دیگر نمیتوانند مانند گذشته، تنها به امنیت داخلی خویش فکر کنند. هزارة جدید، بیش از هر دورانی در تاریخ جوامع انسانی، بازیگران ملی و فرا ملی را به «جهانی اندیشیدن و محلی عمل کردن» فرا میخواند.بر خلاف رویکردهای واقعگرایانه، فرهنگ و قدرت نرم گفتمان جدید، جایگاه اصلی را به خود اختصاص داده است و قدرت نرم کشورهای در حال توسعه، به خصوص جمهوری اسلامی ایران، بزرگترین مؤلفة امنیت ملی را از فرهنگ اسلامی و انقلابی موجود الهام گرفته و به عنوان ذخیرة الهی مایة قوام و اقتدار کشور است. بنابراین، در صورت مواجهة صحیح با پدیدة جهانیشدن و تأثیر و تعامل مثبت فرهنگ و هویت ملی بر این جریان و شناخت و برخورد علمی و آگاهانه با جلوههای آشکار آن و استفادة بهینة از فرصتهای حاصل، فرایند جهانیشدن میتواند عاملی باشد برای توانمندی و برتری فرهنگهای ملی و محلی و امکانی برای توسعه و تعمیق فرهنگ و ارزشهای دینی و انقلابی و احیای باورهای فرهنگی کشور.
ملخص الجهاز:
"در این مقاله با توجه به این فرض که اگر جهانیشدن تهدیدی برای هویت فرهنگی و فرصتی برای استفاده از قدرت نرم باشد، چگونه میتوان با طرح جریان جهانی تأثیرگذار به بعضی از راهبردها که هم معرف ارزشهای ملی و دینی باشد و هم با رهیافتهای توسعهمحور مبتنی بر توسعة پایدار انسانی که امید به آینده و شادابی را در پرتو تضمین و تأمین حقوق بنیادین فردی و جمعی تضمین کند، برسیم؛ خواهیم پرداخت.
بر اساس این، جهانیشدن دارای ماهیت فرایندی- پروژهای است؛ زیرا اگر جهانیشدن را به معنای فشردگی در فضا و زمان و افزایش ضریب آسیبپذیری کشورها در برابر تحولات جهانی و منطقهای بدانیم، این امر اغلب محصول فناوری جدید ارتباطی و به ویژه فناوری اطلاعات است که خود در ادامۀ انقلاب صنعتی و عصر مدرنیسم و پست مدرنیسم مطرح میشود.
اما تا چه اندازه منطقهگرایی میتواند به عنوان یک آلترناتیو یا راهبرد مناسب در قبال جهانیسازی نظام سرمایهداری کارامد باشد؟ آیا میتوان کشورهای اسلامی را در درون یک بلوک منطقهای و ضد سلطۀ حاکم بر سیاست جهان مطرح کرد؟ فرصتها و تهدیدهای این بلوک کدام است؟ و بالاخره چگونه میتوان بیشترین استفاده از فرصتهای یاد شده را برای کاهش تهدیدهای انجام داد؟ منطقهگرایی میتواند به مشابه تیغی دو دم، هم در راستای همسویی و ایجاد همگرایی با نظم برتر جهانی حرکت کند و هم انعکاسدهندۀ کوششی برای مدیریت چالشها و جلوگیری از نفوذ سیاست و اقتصاد حاکم بر نظام بینالمللی باشد."