ملخص الجهاز:
بنابراین، به نظر میرسد که قضیة سالبه «زید در خانه نیست» با قضیة موجبه «زید در خانه است» به صورت ظاهری فرق دارد و تا آنجا صادق است که با این حقیقت سلبی «که زید در خانه نیست» مطابقت داشته باشد.
بحث بالا نتیجه مثبت زیر را در پی دارد: تصدیق به این که هیچ حقیقت سلبی وجود ندارد و تا آن جا که یک قضیة سالبه هیچ حقیقتی را بیان نمیکند در نتیجه اصطلاح ارجاع میبایستی به عالم حقایق ایجابی باشد.
این تفسیر پیشنهاد شده نباید شکل مورد نظر «نا» «نـ» را بعنوان کیف محمول قضیة سالبه لحاظ بکند مثلا در بیان یک قضیه مانند «x سفید نیست» در واقع چنین باشد که «X ناسفید است».
من این ایدة کلی را که سبب میشود تا این ویژگی قضایای سالبه، ویژگی محمول به نظر آید و در نتیجه امکانش مهیا شود تا از این دسته قضایای سالبه به عنوان صرفا یک بخش جزئی در طبقه قضایای موجبه تعریف شوند، یعنی بخش جزئی از تمام قضایای موجبهایکه محمولاتشان متصف با «نا» «نـ» است را مورد توجه قرار دادم.
(الف)- اکنون ، یک قضیة سالبه از قبیل «چنین نیست الف» یعنی «ضد الف» توصیفی از قضیة موجبه «ج» است، بر حسب تضادش با قضیة «الف»، درست به همین نحو «خدمتکار علی» توصیفی از حسن است بر حسب خدمتی که حسن برای علی انجام میدهد.
بیان کردم که کلمه نفی «نا» «نـ» به معنای «ضد» میباشد – یک اتصاف نسبی بر حسب نسبت شناخته شده تضاد یا مغایرت میان قضایای موجبه – و از این رو، کل قضیة «چنین نیست – الف» به معنای «ضد الف » میباشد.