ملخص الجهاز:
"او با مطالعهی تاریخ نتیجه گرفت چنین واحدهایی توانستهاند: 1)اقدامات متنوعی در جهت قریب و ایجاد ابهام در دشمن انجام داده و بدین وسیله،روحیهی او را متزلزل کرده و فرماندهانش را گیج کنند؛ 2)ابتکارها(یا پاسخها)یی را انتخاب کنند که غیر منتظره بودهاند(این الزاما بدان معنی نیست که آنها ابتکارهایی را که بیشترین کارآیی قابل پیشبینی را داشته،انتخاب کردهاند،چون دشمن هم میتواند همین محاسبات را انجام دهد)؛ 3)تلاش اصلی(و تلاشهای فرعی همسو با آن)را به گونهای تنظیم کنند که امکان رویارویی با حوادث مختلف فراهم شده و بدینوسیله،آماج مختلفی را هدف قرار دهند؛ 4)در مسیرهایی حرکت کنند که با کمترین مقاومت روبهرو شوند؛ 5)فعالیتها،مراکز و ارتباطات آسیبپذیر،و در عین حال،حیاتی حریف را منهدم،مغشوش،مختل، یا تصرف کنند،به گونهای که اجزای ارگانیسم دفاعی حریف از هم گسیخته شود؛ 6)ایجاد ابهام،عدم اطمینان،بینظمی،وحشت و آشفتگی کنند تا بدینوسیله،انسجام دشمن از بین رفته و سقوط و فروپاشی به بار آید.
سرانجام،نویسنده به این سؤال میپردازد که با توجه به تفاصیل،اصول و الگوهای مطرح شده، آمریکا به چه نیرویی نیاز دارد؟وی جواب به سؤال یادشده را مستلزم ترجمهی آن به چهار سؤال فرعی میداند: 1)آیا این نیرو میتواند گزینههای مختلفی را به هنگام اجرای جنگ،پیش روی فرماندهان نظامی و رهبران کشور قرار دهد؟ 2)آیا فرماندهان میتوانند با سرعت لازم،کانون تمرکز را تغییر دهند؟ 3)آیا فرماندهان و نفرات به گونهای آموزش میبینند که بتوانند هماهنگی لازم را برقرار کنند؟و آیا سازمانها برای تسهیل هماهنگی به وجود میآیند؟ 4)چگونه میتوان تضمین کرد که نفرات در همهی سطوح،ضمن حفظ هماهنگی،دست به ابتکار عمل هم بزنند؟ نویسنده با تکیه برآرای سونتزو و جان بوید، جواب مجموعهی این سؤالها را در سه بخش ایده، انسان و سختافزار ارائه میکند."