خلاصة:
یکی از نظریه های مهم زبانی که توجه بسیاری از منتقدان ادبی و اسطوره شناسان را به خود جلب کرده است، نظریه دلالت ضمنی یا دلالت ثانوی زبان در اصطلاح علم نشانه شناسی است. با این نظریه، شعرهای ناب و اساطیر، دیگر تنها بر یک معنی عادی و معین که در سطح اولیه زبان مطرح می شوند، دلالت ندارند بلکه به معانی و سطوح بالاتری ارجاع می دهند که خواننده در مفهوم بخشی به آنها سهم بسزایی دارد. داستان ضحاک، یکی از زیباترین داستان های شاهنامه استاد توس است که مرزهای مشترکی با اساطیر دارد. زبان در این داستان بر اساس ساختار، معنی را پنهان می کند و به سطوح بالاتری از سطح دلالتی اولیه، اعتلا می بخشد. بنابراین، ساختار اولیه داستان، دالی است که نه تنها به یک مدلول، بلکه به دال های دیگر ارجاع می دهد و نظامی ثانوی در زبان ایجاد می کند که گاهی بر اساس برخی تقابل ها، قابل درک است. تقابل دوگانه در زبان شناسی و نشانه شناسی و در نقد ساختارگرایی و پساساختارگرایی، عناصری اساسی و مفاهیم کلیدی هستند که در تفسیر و تاویل معنا مورد توجه قرار می گیرد. دراین مقاله سعی می شود با تبیین نظریه دلالت ضمنی(نظام ثانوی زبان) و تقابل دوگانه، شخصیت های جمشید، ضحاک و فریدون به عنوان نشانه هایی با دلالت ثانوی و دارای ابعادی متقابل مورد بررسی قرار گیرد و به این درک و تاویل نشانه شناختی نزدیک گردیم که اولا استفاده از تقابل های دوگانه نشانه شناسی، در تحلیل شخصیت های داستان ضحاک می تواند راهگشا باشد، ثانیا شخصیت های ضحاک و فریدون می توانند به ابعاد دوگانه وجود جمشید تاویل شوند؛ ثالثا جمشید خود نیز می تواند سیمای انسانی دوبعدی و برزخی را تصویر کند که گاه بعدی اهورایی(فریدونی) و گاه بعدی اهریمنی(ضحاکی) دارد.
One of the most important linguistic theories that attracted literary critics and mythologists is " second order" or implicit meaning in the semiotics science. With the help of this theory myth and pure poetry not only have an explicit and clear meaning in the first order، but also refer to elevated levels to which readers subscribe meaning. Story of Zahak as one of the most beautiful Shahnameh' stories has common features with myths. According to the structure، language hides meaning in the first order (explicit) and elevates it to the second order (implicit). So first structure of this theory is a signifier which refers to many signfieds not just to one signifier and creates a second order which is understandable by some oppositions. This research tries to study language second order and binary opposition. Moreover، this study attempts to scrutinize characters of Jamshid being and Jamshid himself which can portray binary nature of humanity which sometimes has spiritual (Faraidooni) and sometimes has corporeal (Zahaki) aspects.
ملخص الجهاز:
"در این مقاله سعی میشود با تبیین نظریۀ دلالت ضمنی(نظام ثانوی زبان)و تقابل دوگانه،شخصیتهای جمشید،ضحاک و فریدون به عنوان نشانههایی با دلالت ثانوی و دارای ابعادی متقابل مورد بررسی قرار گیرد و به این درک و تأویل نشانهشناختی نزدیک گردیم که اولا استفاده از تقابلهای دوگانۀ نشانهشناسی،در تحلیل شخصیتهای داستان ضحاک میتواند راهگشا باشد، ثانیا شخصیتهای ضحاک و فریدون میتوانند به ابعاد دوگانۀ وجود جمشید تأویل شوند؛ثالثا جمشید خود نیز میتواند سیمای انسانی دوبعدی و برزخی را تصویر کند که گاه بعدی اهورایی(فریدونی)و گاه بعدی اهریمنی(ضحاکی)دارد.
6. کاربرد اصول نشانهشناسی و تقابل دوگانه در داستان ضحاک با خوانش اولیۀ داستان که همان نظام اولیۀ نشانهشناختی است،معنا و مفهومی درست و معقول به دست نمیآید،زیرا تعدادی وقایع فراواقعی )larutan repuS( همچون:پدرکشی به تحریک و تشویق شیطان،ظهور شیطان به شکل آدمی در چند نوبت،بوسه زدن شیطان بر دوش ضحاک،سربرآوردن ماران از دوش ضحاک،حالت جادویی ماران که نه قطع میشوند و نه سیر میگردند،نامیرایی ضحاک،ممانعت سروش ایزدی از کشتن ضحاک،در داستان وجود دارد که مانع ارجاع مستقیمدال به مدلول میشود و دال اولیه را تبدیل به دال دیگر میکند.
از آنجایی که در رمزگان هنری،یک دال میتواند مدلولهای متعددی داشته باشد و به عبارتی دیگر:نشانهشناسی با دلالت ضمین،بر تکثر در تفسیر استوار است؛یکی از تفسیرهای متعدد و ممکنی که میتواند مفهومبخش تقابل دوگانه در فرم داستان ضحاک باشد،وجود نشانههایی دال بر توجه متن به طبیعت دوبعدی وجود انسان است."