خلاصه ماشینی:
شاید جایی خوانده باشید و یادتان بیاید آقای مدرس یک اعلی الله مقامه و یکی از شخصیت های عالیقدر دوره مشروطیت بوده و یکی از کسانی است که با سردار سپه درگیر شده و مبارزه کرده است، در شرایطی که وکیل مجلس بود به وسیله ی عمال شهربانی سردار سپه ترور شد و جان به در برد، ولی از مرگ نترسید و دست از مخالفتش برنداشت به خراسان تبعیدش کردند و آنجا سر سجاده ی نماز بر سرش ریختند و عمامه اش را به گردنش انداختند و خفه اش کردند، زندگی نامه مدرس را اوّل به روزنامه «نجات ایران» داده بودم، چون در آن تصرفاتی کردند ادامه ندادم، بعد ملک الشعراءبهار که خود از مؤمنین به مدرس و نیز در اقلیت مجلس با هم همراه بودند از من خواست مدارک و اسنادی که درباره مدرس جمع آوری کرده بودم در اختیار وی بگذارم، ملک الشعراء هنگام نگارش «احزاب سیاسی» در روزنامه های ایران و مهر ایران از آن استفاده کرد، در پایان احزاب سیاسی وعده داد که به زودی تاریخ کودتا را حسین مکی خواهد نوشت، این شد که دو ستون از روزنامه در اختیار من قرار گرفت تا جلد دوّم آن که مقدمه تغییر سلطنت نام گرفت در آن روزنامه نوشتم، جلد سوّم آن با عنوان تأسیس پهلوی سال ۱۳۳۵ منتشر شد، یکی دیگر از کارهای تالیفی من پس از شهریور ۲۰ زندگینامه فرخی یزدی بود که در زندان قصر به وضع فجیعی او را کشته بودند، یکی از احزایی که پس از شهریور ۲۰ روی کار آمدحزب ایران نام داشت که ۱۳ نفر از وکلای دوره سیزدهم عضوش بودند و کابینه ی قوام السلطنه را همین حزب روی کار آورد، من عضو این حزب بودم و فعالیت سیاسی می کردم، پس از آن در حزب «میهن پرستان» به عضویت درآمدم، این حزب خیلی دوام نیاورد و به جای آن «حزب ایران» جدیدی تأسیس شد که تا به امروز هم فعالیت دارد (سال ۱۳۵۸) من خود از اعضای مؤسس و عضو شورای عالی آن بودم، در جلسات آن حزب و سخنرانی هایی که می کردم دکتر مصدق واغلب وکلای دوره چهاردهم حضور داشتند، بعدها حزب ایران، حزب توده، فرقه ی دموکرات آذربایجان و حزب کومله ی کردستان ائتلاف کردند، به علت مخالفت من و ارسلان خلعتبری و چند نفر دیگر با برنامه های این گروه مستعفی شدیم، بعدها وقتی قوام السلطنه خواست حزب دموکرات را تأسیس کند از من دعوت به همکاری کرد و عضو مؤسس حزب دموکرات و مدتی بعد عضو شورای عالی و دبیر تشکیلات و مسؤول تشکیلات غرب ایران (همدان، کرمانشاه، بروجرد، اراک و ملایر) شدم.