خلاصه ماشینی:
رسیدن به مرحله اعتماد در آنها پیچیده و مشکل است و پس از گذر از آزمایشها و موقعیتهای فرضی فراوان،آنها به نوعی اعتراف و شفافیت در روابط میرسند و این همان بخش شبهگشایش و بخشایش پایانیست که دریچهای کمرنگ از معناگرایی و بازگشت را در آثار پس از گذر پیچیدگیها و سیر عقل به دل،نشان میدهد.
اما کمکم ورق برمیگردد و زن و مرد مطرود که هردو زمین خوردهاند همیدگر را مییابند و به همدیگر تکیه میکنند و عاشق هم میشوند و ریچارد،مرد مورد علاقه،روزی به دیان میگوید که همیشه عاشق او بوده و فقط میخواسته واکنش او را بسنجد و حالا راه برگشتی برای او باقی نمانده است.
عشق بیشرط و واقعی مادر که همیشه باعث اختلاف آنها بود، حالا نیست.
نمایش البته پایان قطعی ندارد و رفتار دیان و ادامه آن را با علامت سؤال نشان میدهد چراکه تعادل میان خود و دیگری بحرانی ریشهدار در انسان معاصر است.
واضح است که این بازگشت،رویکردی دوباره به سادگی و بدویت و پوپولیسم نیست و روش سنتی را باز تبلیغ نمیکند بلکه در نوعی نگاه هستیشناسانه بار دیگر ارزش زندگی و عمق رفتار و منش انسانی را مورد واکاوی قرار میدهد.
حالا نگاه اجتماع هم برای او مهم نیست.
«عشقلرزه»زلزلهای در روابط جاافتادهی اجتماعی و وجودی انسان امروز ایجاد میکند که لرزش آن تمام نظم و انسجام درونی آن را بر هم میزند،اما باعث میشود آدمها چهرهی واقعی خود را در آینه آن باز ببینند و دریابند، پیرایهها را به کنار بگذارند و زندگی را بار دیگر در شکلی تازه پیدا کنند.