خلاصه ماشینی:
"هنرمند مــرد مردستان وادی هنرهای ایــرانی هادی سیف سالیان پیش وقتی پژوهش در عرصة هنر گمنام و روایت از یاد رفتة نقاشی پشت شیشه را شروع کردم، نبود منابع و بیاعتنایی محققین را به این هنر اصیل و ملی، آنچنان وسیع و پردامنه دریافتم، که برای اولین بار، گرفتار تردیدی غریب در ادامة پژوهش شدم، هنری که نزدیک به چهار قرن آنچنان به ورطة فراموشی گرفتار آمده بود که گویی هرگز، حاشا، که مثال آقاصادقها در عصر زندیه حیاتی دگرباره به این هنر نبخشیده بودند و در عصر قاجارها، حتا نقاشان نامور چونان میرزابابا نقاشباشی به این هنر دل نبسته بودند و آثاری ماندگار خلق نکرده بودند!
و چون نزد اساتید دلسوخته و سالدیدة هنرهای ملی و سنتی، لب وا میکردم به شکوه و شکایت و گلایه- باری چه سهل و چه آسان- حقیقت شکنندگی شیشه را بهانه میکردند و شکسته شدن آثار در طول زمان و ایام، و بسیاری زان جمله، زندهیاد استاد بیهمتای مجسمهسازی و نگارگری معاصر، استاد علیاکبر صنعتی، این حکایت عامیانه را بر زبان میراندند: روزگاری سوداگری، که حرفهاش فروش شیشه و آبگینه بود، چون به دروازة شهری نزدیک شد با بار شترهایی از شیشه، دروازهبان، او را مورد مؤاخذه قرار داد که: چه کالایی داری؟ و همراه آن مدام با چوبدستیاش بر بار شیشهها میکوبید.
او، که در ساخت در قلمزنی مدرسه چهارباغ عصر صفوی و شام آخر هنرهای عالمگیر صفویان به عهد شاهسلطانحسین صفوی، یکتنه، هفت هنر را، که هر کدام و کدامین چیرهدست استادی را طلب میکرد، در آذین این در به کار گرفت و در خلاقیت هر کدام سربلند شد، شاید بدان سبب که احساس میکرد غروب هنرهای ایرانی عصر صفوی سررسیده و بسا، شامی سیاه انتظار آن را میکشید، جان و ذوق نثار کرد، با رقمی سرشار از تواضع عمل: حقیر، عبدالطیف تبریزی."