خلاصه ماشینی:
"بعدتر هر چه شاگرد درجه یک در هنر معاصر ایرانی پرورش داد، یا به این تخصص مفتخر شدند یا عملا کارشناس آثار هنری (بگو همان عتیقهشناس) لقب گرفتند.
اما حالا اکثر اساتیدی را که میشناخت و دوستانی همچون برادران پتگر را میدید که برای شناخت هنر خود به عالم نقاشی و برای این که از هنر البته پول درآورند، به پایتخت رفتهاند.
بعدتر افتخار میکند او از اولینهاست که تابلوهای سیلکاسکرین (چاپ برجسته) را در ایران معمول کرد، تحولی بر جلد مجلات به وجود آورد و نقاشی روی جلد کتاب را برای ناشرین دقیقتر کرد.
از میان این کسان تنها آن که شم قوی دارد، به سرعت از کار تبلیغاتی کناره میگیرد و به دنبال اصل هنر میگردد.
او تنها کسی است که از میان هنرمندان این دهه به دنبال پول تا میان حروف سربی چاپخانهها و تبلیغ خمیردندان و جلد چای و صابون رفت، اما به هنر بازگشت و این آیدین آغداشلو است و سالها بعد در توصیفی از شریک و همکار خود توصیفات حرمتانگیز و حرفهایی حیرتآور میزند، از مردی که البته نامش بیوک احمری است و این تنها شریکی است که حق بیوک احمری را نخورده وقتی میگوید: «از لایقترین نقاشهای آبرنگ و گواش بعد از سالهای 30 بود- و هنوز هم هست.
به جای چیدن نام آثار نقاشی او و عنوان تابلوهایی از وی اسنادی هست که نشان میدهد پیوسته در تلاش برای معاش بود.
اما در میان اسناد موجود در نوشتههای بازمانده از احمری، شراکت مابین محمد بهرامی و بیوک احمری منعقد شده است."