چکیده:
روابط بینالملل کلاسیک منافع ملی را هدایتکننده سیاست خارجی کشورها میداند. این ایده به علت ریشهداشتن در فلسفهی سیاسی هابز و نظریهی دولت- ملت، متضمن اصول و مقتضای کنش خاصی در سیاست خارجی است. اصالت مفهوم منافع ملی در سیاست خارجی کشورها موجب نهادینهشدن یک فردگرایی کلان در روابط واحدهای سیاسی و تشدید غیریتسازی و دشمنانگاری در تعاملات روزمره جهانی و هدایت حیات جمعی انسان به سمت تشکیل جزیرههای جدای از هم و درنتیجه بیتوجهی به سعادت یکدیگر میشود. این پژوهش در نظر دارد با نقد و بررسی ایده منافع ملی در ساحت اندیشه سیاسی اسلامی، اثبات نماید که مفهوم منافع ملی، چه به لحاظ ارکان و اجزای آن و چه از جهت غایت و کار ویژهاش، دارای تمایز بنیادین با اندیشه سیاسی اسلامی است و بر این اساس مبانی اندیشه دینی مبین رویکردی به مفهوم منافع در صورتبندی سیاست خارجی است که میتوان آن را منافع انسانی نامید.روابط بینالملل کلاسیک منافع ملی را هدایتکننده سیاست خارجی کشورها میداند. این ایده به علت ریشهداشتن در فلسفهی سیاسی هابز و نظریهی دولت- ملت، متضمن اصول و مقتضای کنش خاصی در سیاست خارجی است. اصالت مفهوم منافع ملی در سیاست خارجی کشورها موجب نهادینهشدن یک فردگرایی کلان در روابط واحدهای سیاسی و تشدید غیریتسازی و دشمنانگاری در تعاملات روزمره جهانی و هدایت حیات جمعی انسان به سمت تشکیل جزیرههای جدای از هم و درنتیجه بیتوجهی به سعادت یکدیگر میشود. این پژوهش در نظر دارد با نقد و بررسی ایده منافع ملی در ساحت اندیشه سیاسی اسلامی، اثبات نماید که مفهوم منافع ملی، چه به لحاظ ارکان و اجزای آن و چه از جهت غایت و کار ویژهاش، دارای تمایز بنیادین با اندیشه سیاسی اسلامی است و بر این اساس مبانی اندیشه دینی مبین رویکردی به مفهوم منافع در صورتبندی سیاست خارجی است که میتوان آن را منافع انسانی نامید.
خلاصه ماشینی:
"از دیدگاه اسلامی غایت حرکت انبیا و کارویژه اصلی نظام اسلامی، استوارسازی جوامع بشری بر وحدانیت و عنصر توحید در سیر تکاملی نوع انسانی به سوی خداوند است؛ «و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون» (ذاریات: 56)؛ ازاینرو به دنبال جامعهای آرمانی بر اساس عقیده و ایمان و نه قومیت و نژاد است و این تعبیر علامه طباطبایی باعث شده مرز حکومت اسلامی مرز عقیده و ایمان باشد نه مرزهای جغرافیایی و سیاسی؛ «اسلام مسئله تأثیر انشعابات قومی در پدیدآمدن اجتماع را لغو کرده؛ یعنی اجازه نمیدهد صرف اینکه جمعیتی در قومیت واحدند باعث آن شود که آن قوم از سایر اقوام جدا گردند و برای خود مرز و حدود جغرافیایی معین نموده و از سایرین متمایز شوند» (طباطبایی، 1374، ج4، ص196).
با این وصف بدیهی است شرایط موجود جهانی چون مسئلهی مرزهای جغرافیایی و امکانات و ظرفیتهای محدود نظام اسلامی موجب شود حکومت اسلامی نتواند به معنای تام و اتم در چارچوب ایده منافع انسانی به کنش در عرصه سیاست خارجی بپردازد؛ برای مثال با تأکید حقوق بینالملل معاصر بر حاکمیت مستقل کشورها، بسیاری از اقدامات و موضعگیریها میتواند به دخالت در امور داخلی کشورها تفسیر گردد و شرایط بغرنجی را برای نظام به همراه بیاورد یا نظام اسلامی با وجود اطلاع از مشکلات مادی و معنوی ملتهای مختلف از توانایی اقتصادی و سیاسی لازم برای رفع این مشکلات برخوردار نیست."