چکیده:
این پژوهش به توصیف و تحلیل روند جایگزینی بتوارههای برساختة آدمی از خدا به سلطان و از سلطان به معشوق میپردازد و نمونههای آن را در غزل عاشقانه نشان میدهد. انسان درپی یافتن گمشدة خویش، در متعالیترین شکل آن، به خداوند چشم داشته است. از آنجا که درک ذات خداوند برایش میسر نبوده، به جلوههای وی در هستی، روی آورده و نظر بر بت، ممدوح و معشوق دوخته است. شاعران و نویسندگان در مسیر تاریخ ادبی، پس از نگاه کلینگر خویش به خداوند، نظر ستایشآمیز خود را نخست به پادشاهان، به عنوان برگزیدگان وی(مطابق پارهای باورهای دیرین) و سپس به ممدوح و معشوق افکندهاند و همان نگرش را نسبت به پرستش، در قالب آرزوهای آرمانی خویش برای دستیابی به الگوی کامل، بدو نسبت دادهاند و چون هیچ موجودی در روی زمین کامل نیست و این معشوق آرمانی هم نمیتواند، عاشق را خرسند کند، کمکم چنانکه میبینیم موقعیت معشوق آرمانی در قلب عاشق متزلزل میشود. این پژوهش، گزارشی از این رویکرد است.